کتاب «قصه دلبری»
کتاب «قصه دلبری»
روایت خواندنی زندگی #شهید_محمدحسین_محمدخانی
از زبان همسرش
«از تیپش خوشم نمیآمد. دانشگاه را با خط مقدم جبهه اشتباه گرفته بود. شلوار ششجیب پلنگی گشاد میپوشید با پیراهن بلند یقهگرد سهدکمه و آستین بدون مچ که میانداخت روی شلوار.
در فصل سرما با اورکت سپاهیاش تابلو بود.
یک کیف برزنتی کولهمانند یکوری میانداخت روی شانهاش، شبیه موقع اعزام رزمندههای زمان جنگ. وقتی راه میرفت، کفشهایش را روی زمین میکشید.
ابایی هم نداشت در دانشگاه سرش را با چفیه ببندد.»
از وقتی پایم به بسیج دانشگاه باز شد، بیشتر میدیدمش. به دوستانم میگفتم:
«این یارو انگار با ماشین زمان رفته وسط دهۀ شصت پیاده شده و همونجا مونده!» ....⁉ ️
#مدافع_سبزحرم #هدایت_تا_شهادت
روایت خواندنی زندگی #شهید_محمدحسین_محمدخانی
از زبان همسرش
«از تیپش خوشم نمیآمد. دانشگاه را با خط مقدم جبهه اشتباه گرفته بود. شلوار ششجیب پلنگی گشاد میپوشید با پیراهن بلند یقهگرد سهدکمه و آستین بدون مچ که میانداخت روی شلوار.
در فصل سرما با اورکت سپاهیاش تابلو بود.
یک کیف برزنتی کولهمانند یکوری میانداخت روی شانهاش، شبیه موقع اعزام رزمندههای زمان جنگ. وقتی راه میرفت، کفشهایش را روی زمین میکشید.
ابایی هم نداشت در دانشگاه سرش را با چفیه ببندد.»
از وقتی پایم به بسیج دانشگاه باز شد، بیشتر میدیدمش. به دوستانم میگفتم:
«این یارو انگار با ماشین زمان رفته وسط دهۀ شصت پیاده شده و همونجا مونده!» ....⁉ ️
#مدافع_سبزحرم #هدایت_تا_شهادت
۱.۱k
۱۴ آذر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.