بدبوی
#بد_بوی
#پارت_۴۷
#الینا
یک هفته بعد ...
بعد از اینکه جیمسون از بیمارستان مرخص شد بلافاصله برگشتیم شهر خودمون
خواستیم مثلا روحیمون خوب بشه افتزاح شد که
با خستگی و عصاب داغون و بهم ریختگی برگشتیم خونه
با اینکه نگران جیمسون بودم ولی رفت با برادرش خونشون و من و خواهرمم رفتیم خونه خودمون
ولی قرار شده فردا تو یه کافه جیمسون رو ببینم
به مینا هم گفتم فعلا مغازه رو اداره کنه اصلا حوصله ندارم برم
حالمم خوب نیست
وضعیت روحیمم که اصلا نگم دیگه
وقتی میرسیم خونه مامان و بابا که جریان رو لنا واسشون تعریف کرده نگران میان طرفمون و محکم در اغوشمون میگیرن
منم واسشون توضیح میدم که هیچ جای نگرانی نیست و ما کاملا سالمیم
فقط اگه اون مرتیکه ای که به جیمسون شکلیه کرده بود رو میگرفتن خیلی خوب میشد
به هر صورت ما دیگه برگشتیم و اون تو یه شهر دیگست ما هم تو یه شهر دیگه پس نمیتونه بهمون آسیبی بزنه
از اولش هم هدف اصلیش ما نبودیم
کله شقی جیمسون بود که به این روز افتادیم
ولی به هر حال دیگه گذشته ها گذشته و نباید به این موضوع فکر کنم ولی در اولین فرصت باید یه نوبت روانشناس بگیرم واقعا لازم دارم
____________
منتظر جیمسون تو کافه نشستم که میبینم با گریسون دوتایی اومدن
تعجب میکنم
جیمسون که به خاطر اینکه من و گریسون یکم باهم صمیمی بودیم از برادرش عصبانی بود پس چیشد
وقتی جفتشون رو صندلی میشینن
جیمسون شروع میکنه به صحبت کردن
_الی
بهم تازگیا میگه الی
_گریس میخواد بره خارج از کشور زندگی کنه و مدت طولانی قراره اونجا بمونه
اوه
_امم امیدوارم تصمیم درستی گرفته باشه
گریسون لام تا کام با من صحبت نمیکنه
_اره خوب عزیزم چی میخوری
با خوشحالی میگم
_کیک شکلاتی و چای
_باشه عزیزم
بعد گارسون رو صدا میزنه که بیاد سر میزمون
این از اولین پارت
الان پارت دوم هم واستون میزارم
#پارت_۴۷
#الینا
یک هفته بعد ...
بعد از اینکه جیمسون از بیمارستان مرخص شد بلافاصله برگشتیم شهر خودمون
خواستیم مثلا روحیمون خوب بشه افتزاح شد که
با خستگی و عصاب داغون و بهم ریختگی برگشتیم خونه
با اینکه نگران جیمسون بودم ولی رفت با برادرش خونشون و من و خواهرمم رفتیم خونه خودمون
ولی قرار شده فردا تو یه کافه جیمسون رو ببینم
به مینا هم گفتم فعلا مغازه رو اداره کنه اصلا حوصله ندارم برم
حالمم خوب نیست
وضعیت روحیمم که اصلا نگم دیگه
وقتی میرسیم خونه مامان و بابا که جریان رو لنا واسشون تعریف کرده نگران میان طرفمون و محکم در اغوشمون میگیرن
منم واسشون توضیح میدم که هیچ جای نگرانی نیست و ما کاملا سالمیم
فقط اگه اون مرتیکه ای که به جیمسون شکلیه کرده بود رو میگرفتن خیلی خوب میشد
به هر صورت ما دیگه برگشتیم و اون تو یه شهر دیگست ما هم تو یه شهر دیگه پس نمیتونه بهمون آسیبی بزنه
از اولش هم هدف اصلیش ما نبودیم
کله شقی جیمسون بود که به این روز افتادیم
ولی به هر حال دیگه گذشته ها گذشته و نباید به این موضوع فکر کنم ولی در اولین فرصت باید یه نوبت روانشناس بگیرم واقعا لازم دارم
____________
منتظر جیمسون تو کافه نشستم که میبینم با گریسون دوتایی اومدن
تعجب میکنم
جیمسون که به خاطر اینکه من و گریسون یکم باهم صمیمی بودیم از برادرش عصبانی بود پس چیشد
وقتی جفتشون رو صندلی میشینن
جیمسون شروع میکنه به صحبت کردن
_الی
بهم تازگیا میگه الی
_گریس میخواد بره خارج از کشور زندگی کنه و مدت طولانی قراره اونجا بمونه
اوه
_امم امیدوارم تصمیم درستی گرفته باشه
گریسون لام تا کام با من صحبت نمیکنه
_اره خوب عزیزم چی میخوری
با خوشحالی میگم
_کیک شکلاتی و چای
_باشه عزیزم
بعد گارسون رو صدا میزنه که بیاد سر میزمون
این از اولین پارت
الان پارت دوم هم واستون میزارم
- ۲۱۲
- ۲۰ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط