صدایش را شنیدم جان گرفتم

صدایَش را شنیدم جان گرفتم
ز کُفر افتادم و ایمان گرفتم !
چنان عطر کلامش تازه ام کرد
که گویی غُسل، در باران گرفتم !
غمین و خسته و سرگشته بودم
ولی با صُحبتش سامان گرفتم
کلام دلنشینش شعر نغزیست
که از آن مَطلَعِ تابان گرفتم
ز نَجوایش درونم زیرورو شد
هرآنچه خواست قلبم، آن گرفتم
مرا حاجت از این خوشتر نباشد
که در اوجِ غم از یزدان گرفتم
عجب حال خوشی دارم من امشب
که جانِ تازه از جانان گرفتم ...!
دیدگاه ها (۱)

*میشـِــــہ اِیـــــن شَبـــــآ ...تـــــو روضِـہ هـآ ...تــ...

منم دلتنگ رویتدلم آید به سویتچه کردی با دل منکه کرده آرزویت

نگارم رفتنت دیوانه ام کرد...هوای دیدنت پروانه ام کرد... شدم ...

همیشه میگفت:دلسوزت منم...!!!راست میگفت،دلم را سوزاند و رفت.....

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط