عشق سخت

عشق سخت
p3
که ا.ت یهو نشست روی پاهای جونگ کوک
تو فکر ا.ت
اخههه این چیکاریهه داری میکنیی یه فکر احمقانه ای به سرم زد اخه
ویو کوک
با این کاری که ا.ت کرد تعجب کردم به قیافش نمیخورد از این کارا کنه پس اگه اینطوریه منم بیشتر اذیتت میکنم منتظر روزای بعد باش تازه این روزای خوشتهه ا.ت خانوم
ویو ا.ت
از روی پاهاش بلند شدم رو بدو بدو رفتم سمت یونا
یونا: ا.ت چیشده چرا نفس نفس میزنی از دست کی فرار کردی
ا.ت: هیچی امم یه سوسک دیدم ترسیدم فرار کردم از دستش
یونا شروع کرد به خندیدن منم از حرفی که زدم خندیدم بعد باهم رفتیم نشستیم یه گوشه
یونا: ا.ت میای بعد از ظهر بریم بیرون باهم؟
ا.ت: امم خب نمیدونم باید ببینم چی میشه
یونا: ببینم چی میشه نه باید بیای باهام
ا.ت: باشه
ا.ت اینو گفت که صدای زنگ به صدا در اومد و همه رفتن سر کلاس و منم با یونا رفتیم سر کلاس دیدم همون بغل دستیم یا همون جونگ کوک نشسته بود وای چطوری تو چشماش نگاه کنم چه کار احمقانه ای کردم رفتم سمتش که جونگ کوک گفت
جونگ کوک: بازم میخای بشینی رو پام بعد بری بشینی رو صندلی(با نیشخند)
ا.ت: نه همچین کاری قرار نیس بکنم
بعد این حرف ا.ت در باز شد و...