ویو ا/ت
ویو ا/ت
حس خواصی داشتم ی حصین بهم میگفت قرار شب سختی داشته باشم خلاصه سعی کردم افکارمو خاموش کنم و برم تا بهترین استیج رو داشته باشم
بادیگارد : خانم از این طرف
* بله
ویو ا/ت
رفتم و یک لباس دیگر بشیدم میشد گفت باز بود رقص شروع شد جونکوک داشت نگام میکرد و وقتی رسید که پسره میاد سمتم خلاصه تموم شد و رفتیم پایین از استیج و با قیافه عصبی جونکوک خودم رو نگه داشتم
- بیا بریم
* کجا
- خونه
* هنوز برنامه مونده
ادامه دارد....
حس خواصی داشتم ی حصین بهم میگفت قرار شب سختی داشته باشم خلاصه سعی کردم افکارمو خاموش کنم و برم تا بهترین استیج رو داشته باشم
بادیگارد : خانم از این طرف
* بله
ویو ا/ت
رفتم و یک لباس دیگر بشیدم میشد گفت باز بود رقص شروع شد جونکوک داشت نگام میکرد و وقتی رسید که پسره میاد سمتم خلاصه تموم شد و رفتیم پایین از استیج و با قیافه عصبی جونکوک خودم رو نگه داشتم
- بیا بریم
* کجا
- خونه
* هنوز برنامه مونده
ادامه دارد....
۳.۳k
۳۰ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.