عشق یعنی خزه بستن در جوی

عشق یعنی خَزه بستن در جوی
عشق یعنی سفری در باران
عشق یعنی خبری در گوشی
عشق یعنی درِ بیمارستان
عشق من در شکمِ رویا بود
سرد و سرخورده به دنیا آمد
ابرها پشتِ سرم محو شدند
عشق من مُرده به دنیا آمد
دیدگاه ها (۳۳)

تا درون آمد غمش ازسینه بیرون شد نفسنازم این مهمان که بیرون ک...

اگر در سر کتابم طالعم دوری دستت بودبتاب از چله ی جادو به لطف...

لبت می‌پرسد از جانم،که: «کامت چیست؟! تا دانمچه باشد کام مشتا...

گر بوسه به من بخشی ، دانی به چه می‌ماند؟مرغی که گَهِ کشتن‌ ،...

@Sharon_star در کوچه‌های خاکستری مارسی، میان دیوارهای فرسوده...

عشق خوش

#بد_بوی#پارت_۴۳#الینا پشت سر هم جلو در اتاق عمل میام و میرم ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط