عشق خون اشامی پارت9
ادامه ویو جیمین
گذاشتمش روی کاناپه و یکم آب اوردم تا بهش بدم. خدای من چرا این دختر انقد جذابه؟ چطور ممکنه یه ادم انقد خوشگل و کیوت باشه؟ چشماش طوریه که میشه توش غرق شد. لباش کاری میکنه بخوریشون ولی نمیتونی... عاو داره بهوش میاد.
_ا.ت بیا آب بخور.
+ممنونم استاد...
_گفتم وقتی تنهاییم منو جیمین صدا کن.
+ممنون جیمین... چرا بیهوش شدم؟
_نمیدونم یهو چشمات سیاهی رفت و افتادی توی بغل من. منم سریع اوردمت اینجا و درازت کردم روی کاناپه... احتمالا فشارت افتاده.
+میتونم یه سوال بپرسم؟
_اوهوم.
+من هروقت اسم ایران میاد سرم درد میگیره و انگار یکی تو گوشم میگه اونجا یکی منتظرته... چون تو خون اشامی، میتونی بهم جواب بدی؟
_شاید توی بچگیت اونجا یه خاطره داشتی که مغزت اونو فراموش کرده ولی روحت هنوز اونو یادشه و به ذهنت فشار میاره تا یادت بیاد.
+اما من چرا باید خاطره ای توی ایران داشته باشم؟
_اونشو دیگه من نمیدونم... ولش کن الان بهتری؟
+اره فقط یکم سرم درد میکنه.
_کجای سرت؟
+روی پیشونیم.
_پس دراز بکش.
+برای چی؟
_فقط دراز بکش.
+باشه.
_چشماتو ببند.
+بستم.
جیمین شروع کرد مالیدن پیشونی ا.ت و محو صورت بی نقص دختر روبروش شد.
خدای من اون چرا انقدر زیباست؟ من تا به حال دختری مثل اون ندیدم که در عین حال هم جذاب باشه، هم دپ باشه، هم کیوت باشه. اون حتما یه فرشته از طرف خداست!... نیگاش کن... هنو هیچی نشده خوابش برد. میشه من اینو بخورم؟ یا فقط یه گاز کوچیک ازش بگیرم... نه ممکنه یهو وسوسه شم و خونشو بخورم... نمیتونم ریسک کنم... ولی نمیتونم جلوی خودمو بگیرم...
جیمین رفت جلو و نزدیک صورت ا.ت قرار گرفت. بجای اینکه گازش بگیره فقط نگاهش روی لبای ا.ت بود. اون لبای سرخ و پفکی...
گذاشتمش روی کاناپه و یکم آب اوردم تا بهش بدم. خدای من چرا این دختر انقد جذابه؟ چطور ممکنه یه ادم انقد خوشگل و کیوت باشه؟ چشماش طوریه که میشه توش غرق شد. لباش کاری میکنه بخوریشون ولی نمیتونی... عاو داره بهوش میاد.
_ا.ت بیا آب بخور.
+ممنونم استاد...
_گفتم وقتی تنهاییم منو جیمین صدا کن.
+ممنون جیمین... چرا بیهوش شدم؟
_نمیدونم یهو چشمات سیاهی رفت و افتادی توی بغل من. منم سریع اوردمت اینجا و درازت کردم روی کاناپه... احتمالا فشارت افتاده.
+میتونم یه سوال بپرسم؟
_اوهوم.
+من هروقت اسم ایران میاد سرم درد میگیره و انگار یکی تو گوشم میگه اونجا یکی منتظرته... چون تو خون اشامی، میتونی بهم جواب بدی؟
_شاید توی بچگیت اونجا یه خاطره داشتی که مغزت اونو فراموش کرده ولی روحت هنوز اونو یادشه و به ذهنت فشار میاره تا یادت بیاد.
+اما من چرا باید خاطره ای توی ایران داشته باشم؟
_اونشو دیگه من نمیدونم... ولش کن الان بهتری؟
+اره فقط یکم سرم درد میکنه.
_کجای سرت؟
+روی پیشونیم.
_پس دراز بکش.
+برای چی؟
_فقط دراز بکش.
+باشه.
_چشماتو ببند.
+بستم.
جیمین شروع کرد مالیدن پیشونی ا.ت و محو صورت بی نقص دختر روبروش شد.
خدای من اون چرا انقدر زیباست؟ من تا به حال دختری مثل اون ندیدم که در عین حال هم جذاب باشه، هم دپ باشه، هم کیوت باشه. اون حتما یه فرشته از طرف خداست!... نیگاش کن... هنو هیچی نشده خوابش برد. میشه من اینو بخورم؟ یا فقط یه گاز کوچیک ازش بگیرم... نه ممکنه یهو وسوسه شم و خونشو بخورم... نمیتونم ریسک کنم... ولی نمیتونم جلوی خودمو بگیرم...
جیمین رفت جلو و نزدیک صورت ا.ت قرار گرفت. بجای اینکه گازش بگیره فقط نگاهش روی لبای ا.ت بود. اون لبای سرخ و پفکی...
۷.۱k
۲۴ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.