مثل گل می خندی و از دور سوسو می کنی
مثل گل می خندی و از دور سوسو می کنی
ساحری و دم به دم با عشوه جادو می کنی
روزها از عاشقانت چهره پنهان می کنی
هرچه زیبایی تو داری، نیمه شب رو می کنی
مثل قمری می پری بر شاخه ای و ناگهان
تا ز چشمت می شوم پنهان تو کوکو می کنی
تا که از این عاشق شیدا تو می رنجی گلم
تا که آزارم دهی هی چهره اخمو می کنی
پلک می بندی و من در چشم تو گم می شوم
چشمهایت را تو زیباتر ز آهو می کنی
گرنفهمم رمز و راز عاشقی را لحظه ای
هی تو تفهیم غزل با چشم و ابرو می کنی
تا مرا آشفته ات سازی بدون کشمکش
چون پریشان خاطرم آشفته گیسو می کنی
گر بدانی من ز راه دور می آیم پی ات
صحن دل را با دو چشمت آب و جارو می کنی
می خرامی همچو آهو تا پریشانت شوم
هی مرا با چشم زیبایت غزل گو می کنی
گر نگویم من ز چشمان فریبایت غزل
با لوندی چشم من را هم سخنگو می کنی
ساحری و دم به دم با عشوه جادو می کنی
روزها از عاشقانت چهره پنهان می کنی
هرچه زیبایی تو داری، نیمه شب رو می کنی
مثل قمری می پری بر شاخه ای و ناگهان
تا ز چشمت می شوم پنهان تو کوکو می کنی
تا که از این عاشق شیدا تو می رنجی گلم
تا که آزارم دهی هی چهره اخمو می کنی
پلک می بندی و من در چشم تو گم می شوم
چشمهایت را تو زیباتر ز آهو می کنی
گرنفهمم رمز و راز عاشقی را لحظه ای
هی تو تفهیم غزل با چشم و ابرو می کنی
تا مرا آشفته ات سازی بدون کشمکش
چون پریشان خاطرم آشفته گیسو می کنی
گر بدانی من ز راه دور می آیم پی ات
صحن دل را با دو چشمت آب و جارو می کنی
می خرامی همچو آهو تا پریشانت شوم
هی مرا با چشم زیبایت غزل گو می کنی
گر نگویم من ز چشمان فریبایت غزل
با لوندی چشم من را هم سخنگو می کنی
- ۱۷.۴k
- ۲۷ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط