قدیم ترها خوشبختی ساده بود

قدیم ترها خوشبختی ساده بود،،
یک ایوان بود و عصرهای جمعه،،
با مادربزرگ و پدربزرگی از جنس عشق،،
ک با یک جانم گفتنشان قند توی دلمان آب میشد،،
قدیم ها بودن ها، بودن در کنار هم،،
نگاه کردن بود، در چشمان هم،،
خلوص و سادگی بود،،
عشق ها واقعی بود،،
غرور نبود،،
قدیم رسم بود ک هروقت قاصدکی را دیدی، آرزویی بکن،،
یادش بخیر قدیما..برای هردردی علاجی
بود،،قدیم ها قابل تکرار نیستند،،
بیا برگردیم ب قدیم تر ها،،
ک همیشه عشق بود و محبت و صفا
با یک بغل دوستداشتنی پراز مهر..
#لیلی_زند
دیدگاه ها (۳)

ﮔﻮﺵ ﻫﺎﯾﻢ ﺭﺍ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﻡ !ﭼﺸﻢ ﻫﺎﯾﻢ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺑﻨﺪﻡ !ﺯﺑﺎﻧﻢ ﺭﺍ ﮔﺎﺯ ﻣﯽ ﮔﯿ...

همینطور که لم داده بودم به پنجرهٔ خونهٔ عزیز، غرق خاطره هام ...

در دستانمخطی نیستنه خطی که طول عمرم را نشان دهدنه خطی که آین...

آرزو می کنم خورشیدِ زندگی ات را پیدا کنی و تمام ثانیه هایت ا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط