p7
p7
بهم گفتن:
بابای ات :ما تازه یه شرکت بزرگ زدیم و تجارت میکنیم
اگه مارو دوست داری و میدونی برای این راه چقدر زحمت کشیدم
برای بهتر شدن کارمون باید ازدواج کنی
ات:چییییی(گریه)
مامان ات:دختر بایو با پسر اقای جئون که شرکت داره ازدواج کنی
ذهن ات:چییییی یعنی با هم اتاقی دانشگام ازدواج کنم نههههه نههه
ات رفت تو اتاق کلی کریه کرد که چشاش باد کرد
پرش زمانی به 3 ماه بعد دانشگاه
ویو ات
قرار بود که بعد تابستون عروسی رو بگیرن
ولی فعلا باهم نامزدیم
قراره کیریسمس هم که تعطیلیه عروسی بگیریم
تو کلاس راحت نبودم از وقتی باهاش نامزد کردم
حتا زمانی که انگشترم رو درمیارم فایده یی نداره
همه میدونن من با کوک نامزدم و همش بهم
میگن باید ولش کنی اون پسر خوبی بود ولی من
تصمییم ازدواج نداشتم
پرش زمانی به شب تو خوابگاه
کوک:سلام ات
ات :سلام کوکی
ات رفت لباسشو عوض کنه کوک گفت
ما دیگه باهم نامزدیم
ات:ولی شاید به هم بخوره
کوک:عمرا 😅
خب دستم شیکست
شرایط:15 لایک
13 کامنت
بهم گفتن:
بابای ات :ما تازه یه شرکت بزرگ زدیم و تجارت میکنیم
اگه مارو دوست داری و میدونی برای این راه چقدر زحمت کشیدم
برای بهتر شدن کارمون باید ازدواج کنی
ات:چییییی(گریه)
مامان ات:دختر بایو با پسر اقای جئون که شرکت داره ازدواج کنی
ذهن ات:چییییی یعنی با هم اتاقی دانشگام ازدواج کنم نههههه نههه
ات رفت تو اتاق کلی کریه کرد که چشاش باد کرد
پرش زمانی به 3 ماه بعد دانشگاه
ویو ات
قرار بود که بعد تابستون عروسی رو بگیرن
ولی فعلا باهم نامزدیم
قراره کیریسمس هم که تعطیلیه عروسی بگیریم
تو کلاس راحت نبودم از وقتی باهاش نامزد کردم
حتا زمانی که انگشترم رو درمیارم فایده یی نداره
همه میدونن من با کوک نامزدم و همش بهم
میگن باید ولش کنی اون پسر خوبی بود ولی من
تصمییم ازدواج نداشتم
پرش زمانی به شب تو خوابگاه
کوک:سلام ات
ات :سلام کوکی
ات رفت لباسشو عوض کنه کوک گفت
ما دیگه باهم نامزدیم
ات:ولی شاید به هم بخوره
کوک:عمرا 😅
خب دستم شیکست
شرایط:15 لایک
13 کامنت
۵.۲k
۲۳ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.