من نمي دانم كه پانزده ساله ام يا شانزده ساله...
من نمي دانم كه پانزده ساله ام يا شانزده ساله...
من موهاي كوتاه و زشتی دارم.. با چشماني بي حالت و تهي از هر گونه احساس و پوستي رنگ پريده!!
من خودم را نمي شناسم ، از حال يك ثانيه ديگرم خبر ندارم..
لباس هايم همه گشاد و مشكي هستند، مي توانم همزمان با قربان صدقه رفتن نقشه ي قتل يك ادم را در سرم بكشم!
گاهي بسيار بي آزار و گاهي مثل يك جاني خطرناك!
عشق من به راحتي تبديل به تنفر ميشود... دلسوزي كردن من ممكن است به ارزوي مرگي ختم شود!
در منطق من كسي كه دوسش دارم ماله من است..
كسي كه مرا دوست دارد نبايد به من اعتراضي كند!
چون من را دوست دارد و من هر طور كه ميخواهم با او رفتار ميكنم..
من از يك ادم سالم و منطقي گاه به مريضي رواني تبديل ميشوم!
و اين منم..
از دست دادن چيزي جدا نشدني در زندگي من است.
من موهاي كوتاه و زشتی دارم.. با چشماني بي حالت و تهي از هر گونه احساس و پوستي رنگ پريده!!
من خودم را نمي شناسم ، از حال يك ثانيه ديگرم خبر ندارم..
لباس هايم همه گشاد و مشكي هستند، مي توانم همزمان با قربان صدقه رفتن نقشه ي قتل يك ادم را در سرم بكشم!
گاهي بسيار بي آزار و گاهي مثل يك جاني خطرناك!
عشق من به راحتي تبديل به تنفر ميشود... دلسوزي كردن من ممكن است به ارزوي مرگي ختم شود!
در منطق من كسي كه دوسش دارم ماله من است..
كسي كه مرا دوست دارد نبايد به من اعتراضي كند!
چون من را دوست دارد و من هر طور كه ميخواهم با او رفتار ميكنم..
من از يك ادم سالم و منطقي گاه به مريضي رواني تبديل ميشوم!
و اين منم..
از دست دادن چيزي جدا نشدني در زندگي من است.
۳.۷k
۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.