پارت دهم رمان تب داغ هوس :

#10



_خيله خب چطوري بشناسمت؟ _اينجا جز منو تو کسي نيست وقتي برگردي منو ميشناسي تمام سرم پر از ترديد شد يه خوفي ته دلم افتاد  گوشه ي لبمو گزيدم و آهسته بدون اينکه گوشي رو از روي گوشم بردارم برگشتم نگاهم از زمين شروع شد درست 20قدم عقب تر از من يه جنس مذکر ايستاده بود کفش هاي مردونه _شلوار جذب مشکي پارچه اي...تپش قلب بالا رفت روي کمرم عرق سردي نشست نفسمو حبس کردم و نگاهم و بالا ترکشيدم _يه پالتوي کوتاه ...قدم به قدم نزديکم ميشد نه نه نه اون نيست ديده ايستادم ميخواد بياد جلو يه چيزي بگه ... اونم گوشي دستشه !!! نه خدايا لبمو زير دندون چنان گزيدم که حس کردم سوراخش کردم صدا از داخل گوشي به گوشم رسيد _ديدي چه راحت تونستي منو بشناسي؟«لمس شدم پوزخندش پررنگو پررنگ تر ميشد ...گوشيم از دستم سُر خورد افتاد زمين روي برفا ولي دستم همون طور بالا کنار گوشم با فيگورتلفن جواب دادن بالا مونده بود يکي تو سرم زمزمه ميکرد «رو دست خوردي »...دهنم باز مونده بود و خشک خشک شده بود چشمام هم از خيرگي ميسوخت ... به فاصله ي نيم متر کمتر از من ايستادو گوشيمو از روي زمين برداشت و در حالي که برفا رو از روش پاک ميکرد گفت :
دیدگاه ها (۰)

پارت یازدهم رمان تب داغ هوس :

پارت دوازدهم رمان تب داغ هوس:

پارت نهم رمان تب داغ هوس:

پارت هشتم رمان تب داغ هوس :

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط