♡سناریو-درخواستی♡

وقتی شب بغلشون خوابت نمی‌بره و باهاشون ور میری

نامی:چیشده بیبی...چرا خوابت نمیاد میخای یکم بریم بیرون پیاده روی؟
🪻🪻🪻🪻
جین:بیا ببو.سم.ت خوابت بگیره بوسای من معجزه میکنن(معلومه)
🪻🪻🪻🪻
شوگا:عهههه اینقد ور نرو باهام...بزار بخوابم تنبیهت میکنماا
🪻🪻🪻🪻
جیهوپ:سانشاین...خانم کوچولو..میخای واست قصه بگم بخوابی؟
ا.ت:ارهههه
جیهوپ:کیوتِ خوردنی*خنده
🪻🪻🪻🪻
جیمین:ا‌ت:داشتی با دستای کوشولوش(آرزومه برم فنساین اون دستای کوشولوشو بگیرمم)بازی میکردی بیدار میشه
جیمین:بیبی...چیشده
ا.ت:هیچ
جیمین:باشه پس..*روت خیمه میزنه و توهم چشات گرم میشه میخابی
🪻🪻🪻🪻
ته:
ا.ت:با موهاش،دستاش،لپاش هی بازی میکردی
ته:چرا اینقد وول میخوری...
ا.ت:خوابم نمیاد
ته:بیا بغلت کنم...هرکی بغلم میاد خوابش میگیره... فک کنم جادوییم*خنده
🪻🪻🪻🪻
کوک:*خیلی خسته بود خوابشم سنگین
اتم هی باهاش ور می‌رفت که یهو کوک بیدار میشه و میگه:هی ا.ت چرا نمیزاری بخوابم خیلی خستم عهههه
ا.ت:باشه کاریت ندارم *ناراحت روشو برمیگردونه
کوک:*از پشت بغلش میکنه
کوک:ناراحت شدی؟
ا.ت:نه
کوک:نه اصلا معلومه نیستی...حالا بیا بخوابیم
🪻🪻🪻🪻

مال کوک رمان شد
خب حمایت بشه
من دیگه دارم میمیرم بلخره
دیدگاه ها (۱۶)

♤سناریو-درخواستی ♤

فک کنم از شما بزرگترم اکثر فالوورام ۱۴ سالشونه بزارین کامل خودمو معرفی کنم

چرا پیجم دیگه مثل قبل بیشتر لایک نمیگیره ها؟

هرچیزی که میخاین در مورد من بپرسین جواب بدم حوصلم سر رفته......

پارت ۹۰ فیک ازدواج مافیایی

پارت ۸۲ فیک ازدواج مافیایی

پارت ۹۶ فیک ازدواج مافیایی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط