Monster in the forest
Monster in the forest
پارت 11
ا.ت:جیییغ اون چیه؟!*به بالای درخت اشاره میکنه*
(علامت راوی☆)
☆صورت اون فرد در تاریکی شب و در میان رعد و برق دیده نمیشد..تنها چیزی که میشد دید چشمای قرمزش که توی تاریکی برق میزد..یعنی کی میتونه باشه؟☆
از بالای درخت یهو پشت ا.ت ظاهر میشه
ا.ت:جیییغ
_*از پشت ا.ت رو میگیره*
جونگ کوک:*بهش حمله میکنه*
ا.ت:*با ترس نظاره گر جنگ بین اونا میشه*
(علامت من: راوی☆)
☆چشمای هر دو رنگ خون بود و وحشی شده بودن و بودن ا.ت اونجا کار درستی نبود پس توی خونه رفت و درو بست و از لای در نگاه میکرد..برعکس همه ی هیولاها اون توهم نبود..اون یه واقعی بود☆
☆اون و جونگ کوک با هم میجنگیدن ولی انگار که قدرت هر دوتاشون مساوی باشه و هیچکدومشون نمیتونست اون یکی رو شکست بده و همینجوری در حال آسیب دیدن توسط خودشون بودن☆
ا.ت:*توی دلش*الان چیشد؟این از کجا اومد؟ این واقعیه یه توهم نیست..با همه ی چیزایی که دیدم فرق داره چی اونو کشونده اینجا؟ممکنه من باشم؟به هر حال هر انسانی تو جنگل نفرین شده ای باشه که توش پر از هیولاس توجه رو جلب میکنه..قیافش رو خوب نمیتونم ببینم ولی خیلی آشناس.. یهویی با سرعت نور درو شکست و وارد خونه شد و من محکم پرت شدم
جونگ کوک:*با قیاقه ترسناک*داد بلند*تو حق نداری وارد خونه ی من بشی عوضی!!
_ از کی تا حالا کسی مثل تو بهم دستور میده؟!
ا.ت:*سعی میکنه فرار کنه*
_*میگیرتش*فکر میکنی میزارم از دستم فرار کنی کوچولو؟
ا.ت:*داد و گریه*ولم کن!!
جونگ کوک:به اموال من دست نزززن!!
*یجوری میزنتش که میوفته زمین و ا.ت رو ول میکنه*
_*سرفه میکنه و خون بالا میاره تا بیهوش میشه*
جونگ کوک:*نفس نفس زدن*
ا.ت:.هق..جونگ کوک!(درد😐)
جونگ کوک:*بغلش میکنه*نترس من کنارتم گریه نکن دیگه..
ا.ت: جونگ کوک..اون..هق..شبیه تهیونگ نیست؟
جونگ کوک:*نگاه میکنه*چیییی؟؟؟؟
ا.ت:*در میان اشک ها لبخندی اختیار میکند*
تهیونگ!!😄😄این تهیونگه😄😄
(هیولا جنگل شماره 2😐)
جونگ کوک:الان من بخندم یا گریه کنم🥲
نگاه چه بلایی سرش آوردم!
ا.ت:عیبی نداره من درستش میکنم😄
*زخمشو میبنده*میگم جونگ کوک همیشه وقتی اون روحه کنترلتون میکنه وقتی بهتون آسیب میزنه زخمتون میکنه؟
جونگ کوک:آره و زخمش هر جایی میتونه باشه در ازای کاری که میکنیم هر چقدر که بدتر باشه جای زخمش بزرگتره..این کارایی که میکنیم و در ازاش همچین اتفاقی میوفته کاراییه که خودمون ازش بدمون میاد و میترسیم که انجامش بدیم
ا.ت: آهان...حالا ایشون رو بردار بزار روی تخت تا من زمینو تمیز کنم.
جونگ کوک:باشه*تهیونگ رو بلند میکنه و میزاره روی تخت*
ا.ت:*زمینو تمیز میکنه*میگم چرا سر خونه ات انقدر حساسی؟ من حتی یه لکه هم اینجا نمیبینم.
جونگ کوک:خب من به پاکیزگی و
حریم شخصی اهمیت میدم😁
تهیونگ:اهم اهم..
پارت 11
ا.ت:جیییغ اون چیه؟!*به بالای درخت اشاره میکنه*
(علامت راوی☆)
☆صورت اون فرد در تاریکی شب و در میان رعد و برق دیده نمیشد..تنها چیزی که میشد دید چشمای قرمزش که توی تاریکی برق میزد..یعنی کی میتونه باشه؟☆
از بالای درخت یهو پشت ا.ت ظاهر میشه
ا.ت:جیییغ
_*از پشت ا.ت رو میگیره*
جونگ کوک:*بهش حمله میکنه*
ا.ت:*با ترس نظاره گر جنگ بین اونا میشه*
(علامت من: راوی☆)
☆چشمای هر دو رنگ خون بود و وحشی شده بودن و بودن ا.ت اونجا کار درستی نبود پس توی خونه رفت و درو بست و از لای در نگاه میکرد..برعکس همه ی هیولاها اون توهم نبود..اون یه واقعی بود☆
☆اون و جونگ کوک با هم میجنگیدن ولی انگار که قدرت هر دوتاشون مساوی باشه و هیچکدومشون نمیتونست اون یکی رو شکست بده و همینجوری در حال آسیب دیدن توسط خودشون بودن☆
ا.ت:*توی دلش*الان چیشد؟این از کجا اومد؟ این واقعیه یه توهم نیست..با همه ی چیزایی که دیدم فرق داره چی اونو کشونده اینجا؟ممکنه من باشم؟به هر حال هر انسانی تو جنگل نفرین شده ای باشه که توش پر از هیولاس توجه رو جلب میکنه..قیافش رو خوب نمیتونم ببینم ولی خیلی آشناس.. یهویی با سرعت نور درو شکست و وارد خونه شد و من محکم پرت شدم
جونگ کوک:*با قیاقه ترسناک*داد بلند*تو حق نداری وارد خونه ی من بشی عوضی!!
_ از کی تا حالا کسی مثل تو بهم دستور میده؟!
ا.ت:*سعی میکنه فرار کنه*
_*میگیرتش*فکر میکنی میزارم از دستم فرار کنی کوچولو؟
ا.ت:*داد و گریه*ولم کن!!
جونگ کوک:به اموال من دست نزززن!!
*یجوری میزنتش که میوفته زمین و ا.ت رو ول میکنه*
_*سرفه میکنه و خون بالا میاره تا بیهوش میشه*
جونگ کوک:*نفس نفس زدن*
ا.ت:.هق..جونگ کوک!(درد😐)
جونگ کوک:*بغلش میکنه*نترس من کنارتم گریه نکن دیگه..
ا.ت: جونگ کوک..اون..هق..شبیه تهیونگ نیست؟
جونگ کوک:*نگاه میکنه*چیییی؟؟؟؟
ا.ت:*در میان اشک ها لبخندی اختیار میکند*
تهیونگ!!😄😄این تهیونگه😄😄
(هیولا جنگل شماره 2😐)
جونگ کوک:الان من بخندم یا گریه کنم🥲
نگاه چه بلایی سرش آوردم!
ا.ت:عیبی نداره من درستش میکنم😄
*زخمشو میبنده*میگم جونگ کوک همیشه وقتی اون روحه کنترلتون میکنه وقتی بهتون آسیب میزنه زخمتون میکنه؟
جونگ کوک:آره و زخمش هر جایی میتونه باشه در ازای کاری که میکنیم هر چقدر که بدتر باشه جای زخمش بزرگتره..این کارایی که میکنیم و در ازاش همچین اتفاقی میوفته کاراییه که خودمون ازش بدمون میاد و میترسیم که انجامش بدیم
ا.ت: آهان...حالا ایشون رو بردار بزار روی تخت تا من زمینو تمیز کنم.
جونگ کوک:باشه*تهیونگ رو بلند میکنه و میزاره روی تخت*
ا.ت:*زمینو تمیز میکنه*میگم چرا سر خونه ات انقدر حساسی؟ من حتی یه لکه هم اینجا نمیبینم.
جونگ کوک:خب من به پاکیزگی و
حریم شخصی اهمیت میدم😁
تهیونگ:اهم اهم..
۶.۸k
۱۵ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.