ازدواج نافرجام

《 ازدواج نافرجام 》
⁦(⁠๑⁠˙⁠❥⁠˙⁠๑⁠)⁩ پارت 90 ⁦(⁠๑⁠˙⁠❥⁠˙⁠๑⁠)⁩

جونگکوک دستش رو محکم از بین انگشتای دختر‌ بیرون کشید
و با خشم ساعد دستش رو گرفتم و به سمته خودش برگردوندن و رخ تو رخش ایستاد و با چشمای گه از عصبانیت و خشم رگ های قرمز داشتن بهش خیره شد و با صدای بلند غرید
جونگکوک : تا این وقت شب چه قلتی میکردید میخواستی بری بیرون به خودم میگفتی بدون اجازه من با اون عوضی رفتی بیرون
ویوا بخاطر فریاد بلندش چشماش روی هم فشار داد و سعی می‌کرد اروم باشه و با عصبانیت برخورد نکنه و با لحنی آرومی
گفت : ما فقد رفتیم بیرون ...
جونگکوک فشار انگشتان روی ساعد دستش بیشتر کرد و با همون خشم ادامه داد : لعنتی تو‌ میتونی بدون اجازه من بری بیرون با اون عوضی که اصلا نمیتونی...
ویوا که احساس میکرد استخون های ساعد دستش بین انگشتای جونگکوک درحالی خورد شدنه دستش روی دست جونگکوک گذاشت و اخم خفه ای از درد گفت و سعی کرد دست رو از بین انگشتای جونگکوک بیرون بکشه و با چشمای اشکی بهش خیره شد
نگاه جونگکوک لحظه ای توی چشمای اشکی دختر گره خورده
این اشک ها و لبای باریکی که از بغض میلرزیدن چیزی نبود که جونگکوک همینطوری ازش بگذره
توی یک حرکت دستش رو رها کرد و دست دیگرش رو پشت گردنش برد
و محکم به سمته خودش کشید و با چشمای پسته پیشونیش رو به بینشون دختر تکیه داد
و گفت : لعنت بهت چرا نمی‌فهمی حتا دیدنت کنار یکی دیگه و تصور کردنش این که جوری که به من لبخند میزنی به اونم لبخند بزنه دیوانه‌ام میکنه صد بار بهت زنگ زدم از نگرانی داشتم میمردم
لحنش دیگه عصبانیت خشمگین نبود دلخور بود و دل خوری صداش مثل زنگی توی قلب دختر‌ صدا داد
ویوا حتا یک لحظه از صورتش چشم برنداشت و از همون فاصله نزدیک به صورتش خیره شده بود ( من عاشق این مردم هیچی.. اینو موضوع عوض نمیکنه هیچی... ) جونگکوک چشماش رو باز کرد و با نگاه دلخورش لحظه‌ای بهش خیره شد اما بدون اینکه اجازه حرفی به ویوا بده با عجله به سمته اتاق مشترکشون رفت
ویوا با بهت به جای خالیش نگاه کرد تا حالا هیچ وقت جونگکوک رو انقدر دل خوری ندیده بود همیشه عصبانیتش غیر قابل کنترل بود
و هیچ وقت انقدر زود آروم نمیشد حتا متوجه این شد که بیشتر از عصبانیت نگران بود اما اون دلخوری توی نگاهش چیزی نبود که از یاد ببره ... افکار مشوش رو پس زد و به سمته اتاق قدم برداشت...
دیدگاه ها (۲)

ادامه پارت 90جونگکوک پشت به در روی تخت دراز کشیده بود ... وی...

های دخترا امیدوارم حالتون خوب باشه و زیادی از دستم شاکی نباش...

《 ازدواج نافرجام 》⁦(⁠๑⁠˙⁠❥⁠˙⁠๑⁠)⁩ پارت 89 ⁦(⁠๑⁠˙⁠❥⁠˙⁠๑⁠)⁩یون...

《 ازدواج نافرجام 》⁦(⁠๑⁠˙⁠❥⁠˙⁠๑⁠)⁩ پارت 88 ⁦(⁠๑⁠˙⁠❥⁠˙⁠๑⁠)⁩یون...

《 ازدواج نافرجام 》⁦(⁠๑⁠˙⁠❥⁠˙⁠๑⁠)⁩ پارت 101 ⁦(⁠๑⁠˙⁠❥⁠˙⁠๑⁠)⁩شک...

《 ازدواج نافرجام 》⁦(⁠๑⁠˙⁠❥⁠˙⁠๑⁠)⁩ پارت 93 ⁦(⁠๑⁠˙⁠❥⁠˙⁠๑⁠)⁩اما...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط