اغوشاستاد

#اغوش_استاد🌙
#پارت_88

_اما...

نذاشت ادامه بدم وازاتاق رفت بیرون ونگاهی به اتاق انداختم...معلوم بود اتاق خودش عکس بزرگ شدچهرش بالای تخت بود...کل اتاق از رنگ طوسی ومشکی استفاده شده بود.

باصدای در اتاق وتکیه ام از تخت برداشتم وبه در نگاه کردم که امیرعلی اومد داخل وچندتیکه از لباسام دستش بود گذاشت روتخت وخم شد روتخت وتو یه قدمی صورتم نفسش به صورتم می‌خورد به چشمام نگاه کرد وگفت:

_نمیذارم یه آب خوش از گلوشون پایین بره بهت قول میدم...تمام دردایی رو که تحمل کردی رو اوناهم تحمل کنن

- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
‌‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‌‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎
دیدگاه ها (۰)

#اغوش_استاد🌙#پارت_89گیج وناباور بهش نگاه کردم وگفتم:_ازچی حر...

#اغوش_استاد🌙#پارت_90_حتما دلش برام سوخته غیراین هم نیستنگاهی...

#اغوش_استاد🌙#پارت_87سرم وانداختم پایین وگرفته گفتم:_چون واقع...

#اغوش_استاد🌙#پارت_86ماشین وتو پارکینگ خاموش کردم وبا بدن گرف...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط