تو کجایی سهراب؟
تو کجایی سهراب؟
خانه ی دوست فروریخت سرم!
آرزویم را دستی دزدید!
آبرویم را حرفی له کرد!
مانده ام عشق کجا مدفون شد؟!
به چه جرمی غزلم را خواندن؟
به چه حقی همه را سوزاندن؟
گله دارم سهراب....
دل من سخت گرفته است بگو
هوس آدمها ...تاکجا قلب مرا میکوبد؟
تا کجا باید رفت
تا ز چشمان سیاه مخفی شد؟
دوست دارم بروم
این همه خاطره را از دل من بردارید
عشق را جای خودش بگذارید
بگذارید که به این خوش باشم
که به قول سهراب:
پشت دریا شهریست
که در آن هیچکسی تنها نیست
عشق بازیچه ی آدمها نیست
زندگی عرصه ی ماتم ها نیست.
خانه ی دوست فروریخت سرم!
آرزویم را دستی دزدید!
آبرویم را حرفی له کرد!
مانده ام عشق کجا مدفون شد؟!
به چه جرمی غزلم را خواندن؟
به چه حقی همه را سوزاندن؟
گله دارم سهراب....
دل من سخت گرفته است بگو
هوس آدمها ...تاکجا قلب مرا میکوبد؟
تا کجا باید رفت
تا ز چشمان سیاه مخفی شد؟
دوست دارم بروم
این همه خاطره را از دل من بردارید
عشق را جای خودش بگذارید
بگذارید که به این خوش باشم
که به قول سهراب:
پشت دریا شهریست
که در آن هیچکسی تنها نیست
عشق بازیچه ی آدمها نیست
زندگی عرصه ی ماتم ها نیست.
۲.۱k
۲۲ دی ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.