پارت13
پارت13
من_ازت_متنفر_نیستم
به زور از رو تخت امدم پایین اینقد درد داشتم که مفس کشیدن
برام سخت بود یا بدبختی خودم و به حموم رسوندم و تا تونستم
زار زدم
بعد15مین روی کاناپه ای که تو اتاق بود دراز کشیدم
و با بدبختی خوابم برد
با صدای بسته شدن چیزی چشمام و باز کردم با دین موهای خیسش
متوجه شدم حموم بوده نگاه گذارایی بهم کرد و به طرف کمدش رفت
در کمدشو باز کرد و یه دست کت و شلوار از توش دراورد
حتی نیم نگاهیم بهم نکرد با بیخیالی حولشو باز کرد و پیراهنشو تنش کرد
ولی دکمه هاشو نبست حوله رو کامل از تنش دراورد
الان کاملا پایین تنشو مشخص بود
با خشم روم و ازش گرفتم
بعد ده مین لباس پوشیدنش کاملا تموم شد بع طرف میز آرایشی رفت
یکم عطر به خدش زد و بعدم مثل قبل
بدون اینکه نگاهی بهم کنه در و باز کرد و رفت
درد زیر دلم از دیشب خیلی بهتر شده بود بلند شدم و از اتاق خارج شدم
هنوز نرفته بود کیلید ماشینشو برداشت
انگار متوجه حضورم شد بدون اینکه نگام کنه صداشو یکم برد بالا
شوگا: من دارم میرم.. ساعت8 خونم
نگاهمو ازش گرفتم و وارد اتاق شدم خودم و انداختم رو تخت و زیر پتو خزیدم
ایشالا بری و دیگه برنگردی
﴿پرشه زمانی﴾
الان دقیقا دو هفتس که با این وحشی ازدواج کردم
یادمه عروسی خیلی باشکوهی بود ولی من اصن هیچ توجهی به افراد
خانوادش نکردم چون از اونام مثل خودش بدم میاد
حوصلم وحشت ناک سر رفته بود روی مبل نشسته بودم و کانال های تلویزیون رو جا به جا میکردم
که با باز شدن در متوجه شدم حوالش برگشته خونه
زیر لب ایشی گفتم و بلند شدم خاستم برم تو اتاق که با صداش وایسادم ولی برنگشتم طرفش
شوگا: چته اینهو یابو سرتو انداختی داری میری جلو؟ بتمرگ کارت دارم
-میشنوم
درحالی که کتشو درمیاورد نشست رو دسته مبل
شوگا: بیا اینجا..!
-شوگا کارت و بگو اگه کاری نداری میخام برم بالا بخوابم خستم
شوگا: خسته خسته نکن برا من.. بیا اینجا ده دفه یچیزی رو تکرار نمیکنن
-من نمیام
شوگا: ات با زبون خوش بیا جایی که بهت میگم تا قبل اینکه صگ بشم
-اها بعد صگ بشی چیکار میکنی؟
شوگا: همون کاری که روز اول باهات کردم
منتهی ایندفه جوری می*کنمت که از هر جهت جر بخوری پس قشنگ بیا اینجا
من_ازت_متنفر_نیستم
به زور از رو تخت امدم پایین اینقد درد داشتم که مفس کشیدن
برام سخت بود یا بدبختی خودم و به حموم رسوندم و تا تونستم
زار زدم
بعد15مین روی کاناپه ای که تو اتاق بود دراز کشیدم
و با بدبختی خوابم برد
با صدای بسته شدن چیزی چشمام و باز کردم با دین موهای خیسش
متوجه شدم حموم بوده نگاه گذارایی بهم کرد و به طرف کمدش رفت
در کمدشو باز کرد و یه دست کت و شلوار از توش دراورد
حتی نیم نگاهیم بهم نکرد با بیخیالی حولشو باز کرد و پیراهنشو تنش کرد
ولی دکمه هاشو نبست حوله رو کامل از تنش دراورد
الان کاملا پایین تنشو مشخص بود
با خشم روم و ازش گرفتم
بعد ده مین لباس پوشیدنش کاملا تموم شد بع طرف میز آرایشی رفت
یکم عطر به خدش زد و بعدم مثل قبل
بدون اینکه نگاهی بهم کنه در و باز کرد و رفت
درد زیر دلم از دیشب خیلی بهتر شده بود بلند شدم و از اتاق خارج شدم
هنوز نرفته بود کیلید ماشینشو برداشت
انگار متوجه حضورم شد بدون اینکه نگام کنه صداشو یکم برد بالا
شوگا: من دارم میرم.. ساعت8 خونم
نگاهمو ازش گرفتم و وارد اتاق شدم خودم و انداختم رو تخت و زیر پتو خزیدم
ایشالا بری و دیگه برنگردی
﴿پرشه زمانی﴾
الان دقیقا دو هفتس که با این وحشی ازدواج کردم
یادمه عروسی خیلی باشکوهی بود ولی من اصن هیچ توجهی به افراد
خانوادش نکردم چون از اونام مثل خودش بدم میاد
حوصلم وحشت ناک سر رفته بود روی مبل نشسته بودم و کانال های تلویزیون رو جا به جا میکردم
که با باز شدن در متوجه شدم حوالش برگشته خونه
زیر لب ایشی گفتم و بلند شدم خاستم برم تو اتاق که با صداش وایسادم ولی برنگشتم طرفش
شوگا: چته اینهو یابو سرتو انداختی داری میری جلو؟ بتمرگ کارت دارم
-میشنوم
درحالی که کتشو درمیاورد نشست رو دسته مبل
شوگا: بیا اینجا..!
-شوگا کارت و بگو اگه کاری نداری میخام برم بالا بخوابم خستم
شوگا: خسته خسته نکن برا من.. بیا اینجا ده دفه یچیزی رو تکرار نمیکنن
-من نمیام
شوگا: ات با زبون خوش بیا جایی که بهت میگم تا قبل اینکه صگ بشم
-اها بعد صگ بشی چیکار میکنی؟
شوگا: همون کاری که روز اول باهات کردم
منتهی ایندفه جوری می*کنمت که از هر جهت جر بخوری پس قشنگ بیا اینجا
۶.۲k
۰۴ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.