من هیچوقت بلد نبودم

من هیچوقت بلد نبودم
جوری رفتار کنم
که هر روز بیشتر دوستم داشته باشی
بلد نبودم دلتنگی ام را قایم کنم
پشت نقاب بی تفاوتی
هیچ وقت نشد بگویی دوستت دارم
و من در جوابت فقط بگویم:
مرسی!
همیشه ی خدا موقع دیدنت برق خوشحالی در چشم هایم حال دلم را فریاد میزد...
انگار دست دلم برای تو رو شده بود...
من...
همیشه...
میترسیدم از نداشتنِ تو....
میترسیدم از اینکه
یک روزی نباشی و
من بدون تو زندگی کردن را،
یاد بگیرم...
قبول...
من خیلی چیزها را بلد نبودم
اما دوست داشتنت را که خوب بلد بودم...
نبودم؟؟
دیدگاه ها (۱)

وقتی برای اولین بار کنار کسی که دوسش داری دراز میکشی

✍ قرار نیست ... "من" بنویسم و" تو "بخوانی... !حتی قرار نیس...

عجیب نیست ؟ "تو" می روی ولی دنیا دیگر"من" را ندارد

و گاهی گم میشوم در رویای داشتنت آنقدر که فراموش میکنم ندارمت...

#طلوعِ‌چشمهایت...به خیالم می‌روی و از یاد خواهم برد نگاه ملی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط