~♡*پیوند خونین*♡~p1

شبی زمستانی بود ، در تعطیلات سال نو
اما چه تعطیلاتی ؟ خوناشام ها بخواطر پادشاه جدید بیرحمشان که به خون انسانها چندین برابر بیشتر از سایر خوناشام ها تشنه بود و تنفر بی اندازه ای از آنها داشت ،به انسانها حمله کرده بودند ، اما نه مثل آن کلیشه های داستانی ... بلکه با قدرت قویترین خوناشام دیده شده که همان پادشاهشان بود ، اما باز هم ذهنتان را از کلیشه ها در مورد قدرت خوناشام ها دور کنید ... قدرت آن آنقدر زیاد بود که بمب های هسته ای هم در برابرش هیچ بودند و کاملا همه از نجات نا امید شده بودند...
حالا دخترک داستان ما چگونه قرار است از این معرکه نجات پیدا کند ؟

دخترک ۱۴ ساله ما (آئوکی رِی)با برادر(آئوکی نرا) و همسر برادرش (چی شیزوکو)زندگی می‌کرد و پدر و مادرش را در یک تصادف از دست داده بود

نرا و شیزوکو برای خرید ماهانه به بیرون خانه رفتند و ری در خانه تنها بود .
از سر بی‌حوصلگی سر تلویزیون رفت ، کانال هارو عوض کرد، ناگهان می بیند صفحه یکی از کانال ها قرمز است ، به عقب برگشت ، می بیند اخبار هشدار قرمز اعلام کرده است ، منطقه را چک کرد ، برای منطقه ی ۳ ! خونه ی آنها هم در منطقه ی ۳ بود ، سریع در اتاقش رفت تا لباش بپوشد و فرار کند
لباس هایش را پوشید و کیفش را سریع چید ،کل این ها حدود ۵ دقیقه طول کشید
وقتی خواست سمت در برود، ناگهان صدای انفجار بلندی شنید و یه جیغ کوتاه ولی بلند کشید و زمین خورد
رِی=*
*: آی... وای خدایا بدبخت شدم خوناشاما نزدیکم___
وسط حرفش ساختمون تکون محکمی خورد و آن طرف اتاق پرتاب شد
ناله های ریزی سر میزند
*:آه...برای احتیاط باید یکم وسیله برای دفاع خودم بردارم ، اگه شانس بیارم و خوناشام ضعیفی به پستم بخوره میتونم از دستش در برم و یا شکستش بدم ...
و با همین ذهنیت کاترش را در کیفش مخفی کرد
به تکه چوب کمد خیره شد
*: بنظر بکار میاد
چوب را در آورد و به سمت در رفت
تا اینکه در شکست و ....



ادامش برای پارت بعد
این پارت مقدمه بود
تو پارت بعد با بقیه ی شخصیتا آشنا میشید
حمایت کنید خواهشا جر دارم میخورم ، دستم شکست 🥲
۱۰ تا لایک بخوره پارت بعد رو میزارم
دیدگاه ها (۳۰)

~♡*پیوند خونین*♡~p2

عررررر

☆روزی عادی در مدرسه ای..☆☆مثل روز های دیگر مدرسه معلم داشت د...

پارت چهارم_ارابل.مونا نفسش را در سینه حبس کرد؛ نوری که از حل...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط