از شعر قفس ساخت برایم تک و تنها

از شعر قفس ساخت برایم ،تک و تنها
در بند همین قافیه ها کرد تنم را
تا پای غریبی نرسد تا به هوایم
انداخت غریبانه مرا گوشه ی دنیا
می گفت :که تنها تو فقط مال منی من!
بنشین لب این طاقچه قدیسه ی زیبا
کم کم بدلم کرد به اسطوره ای از عشق
هر آینه بوسید و پرستید ،چو بتها
این آخر دیوانگی و فرط جنون است
نامیده مرا نام تو این بنده خدایا!
پایان غزل پس بده من را به خودم باز
تا رنگ تعلق نگرفته ست دل اینجا
* * *
محصور نفس های توام نیست گریزی
باشد، دل من مال تو ای عشق ! بفرما.... لیلا باباخانی
🌿 🌿 🌿 🌿 🌿 🌿 🌿 🌿 🌿 🌿 🌿 🌿 🌿 🌿 🌿 🌿 🌿 🌿 🌿 🌿 🌿 🌿 🌿 🌿 🌿 🌿 🌿 🌿 🌿 🌿 🌿 😔 😔 🍀 🍀 🍀 🍀 🍀 🍀 🍀 🍀
دیدگاه ها (۱)

من زنده بودم اما انگار مرده بودم از بس که روزها را با شب شمر...

‌🎀 نفسم دست تو بوده به کجایش بردی؟این دلم دست تو بوده به کج...

نه غزل برای خواندن، نه صدا برای آوازنه هوای شعر دارم، نه پری...

باز حرفای نزده رو قلبم سنگینی میکنه.....😔💔آدما رو خسته نکنید...

برو بمیربمیر بمیر بمیر بمیر بمیر تو لیاقت شونو نداری! فقط ب...

پارت ۳۷ فیک دور اما اشنا

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط