من زنده بودم اما انگار مرده بودم

من زنده بودم اما انگار مرده بودم 
از بس که روزها را با شب شمرده بودم
یک عمر دور و تنها ، تنها به جرم این که 
او سرسپرده می خواست من دل سپرده بودم
یک عمر می شد آری در ذره ای بگنجم
از بس که خویشتن را در خود فشرده بودم
در آن هوای دلگیر وقتی غروب می شد 
گویی بجای خورشید من زخم خورده بودم
وقتی غروب می شد..وقتی غروب می شد ..
کاش آن غروب ها را از یاد برده بودم ...! #محمدعلی_بهمنی 😢 😔 💔 💔 💔 💔 💔 💔 💔 💔 💔 💔 💔 💔 💔 💔 💔 💔 💔 💔 💔 💘 💘 💘 💘 💘 💘 💘 💘 💘 💘 💘 💘 💘 💘 💘 💘 💘 💘 💘
دیدگاه ها (۱)

میخوانمت... به طعم بوسه های باران بر حریر آبی عشق و نقش میز...

از شعر قفس ساخت برایم ،تک و تنها در بند همین قافیه ها کرد ت...

‌🎀 نفسم دست تو بوده به کجایش بردی؟این دلم دست تو بوده به کج...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط