زنی را می شناسم من

زنی را می شناسم من
که در یک گوشه خانه
میان شستن و پختن
درون آشپزخانه
سرود عشق می خواند
نگاهش ساده و تنهاست
صدایش خسته و محزون
امیدش در ته فرداست

زنی هم زیر لب گوید
گریزانم از این خانه
ولی از خود چنین پرسد:
چه کس موهای طفلم را
پس از من می زند شانه؟

زنی با تار تنهایی
لباس تور می بافد
زنی در کنج تاریکی
نماز نور می خواند

زنی را می شناسم من
که می میرد ز یک تحقیر
ولی آواز می خواند
که این است بازی تقدیر

زنی با فقر می سازد
زنی با اشک می خوابد
زنی با حسرت و حیرت
گناهش را نمی داند

زنی واریس پایش را
زنی درد نهانش را
ز مردم می کند مخفی
که یک باره نگویندش
چه بد بختی ، چه بد بختی

زنی را می شناسم من
که شعرش بوی غم دارد
ولی می خندد و گوید
که دنیا پیچ و خم دارد ...

#زنان #زنان_خانه_دار #شعر
دیدگاه ها (۱۵)

من منتظرم که ناز و عشوه بیایی و لب تر کنیتو پی بهانه ای که م...

🔰معرفی کتاب : کالبدشکافی روشنفکران سیاسی ایران (دهه چهل و پن...

نفت زیر پایش بود کودکی که فقر استخراج می کرد.#نفت #فقر

درود بر همگی💐💐💐امیدوارم روز و هفته خوبی رو برای خودتون و اطر...

فریبا شش بلوکی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط