عشق فرشته به شیطان پارت ۲
ران داخل ماشین بود داشت میرفت کنار بقیه اعضا (بونتن)
اصلا موصله کسی رو نداشت وقتی رسید اونجا همه دیدن حوصله نداره و قاراش میشه سانزو زد زیر خنده و به شوخی گفت
سانزو :چیه کات کردی چرا پکری
ران یه مشت هدیه اش کرد ؟ نه ران یدونه مشت محکم زد بهش و سانزو افتاد ران نشست روش تا میتونست بهش مشت زد و اشکاش میریخت و فحش میداد
ران : اکه با اون جنده موقتی حرف نمیزدم اون کنارم بود تقصیر منه
مایکی: ران بسه!!!
ران به مایکی نگاه کرد بعد از روی سانزو بلند شد رفت روی مبل و دستش رو گزاشت روی صورتش
مایکی: باند خلافکار رایون میخواد حمله کنه (رایون به ژاپنی میشه شیر)
بچه ها بلند شدن اصلحه هارو برداشتن لباساشون رو عوض کردن ران هم پشت اونا رفت
بچها قلاب هارو انداختن و پنجره ساختمان دشمن رو شکوندن و رفتن داخل ... خلاصه بعد از عملیات داشتن برمیگشتن ران یه صدای آشنا میشنید
...: ولم کن احمق هیز
...: ولی تو ب زیادی خوشگل هستی میکنمت بجا ول کردنت
ران رفت سمت صدا با چیزی که دید هم خوشحال شد هم ناراحت
یه مرد میخواست به اون تج*اوز بکنه اصلحه اش رو گرفت سمت مرد
ران با صدای خشمگین و ترسناک : به فرشته من دستت خورد؟
... : بچه اصلحه ات رو بندا_
*صدای تیر
ران: کثیف
ا.ت : ازتو که بهتر بود
ا.ت میخواست بره ولی ران بازوش رو گرفت تکیه اش داد به دیوار و خیلی به هم نزدیک بودن ا.ت انقد کوچولو بود که وقتی تو بغل ران بود گم شده بود ران تک خندت ای کرد و ا.ت سرش رو چرخوند و. یه لحظه خیسی ای روی شونه اش احساس کرد برگشت سمت ران
ران: من یه کثافتم منه هرزه باز تورو نباید به کسی میفروختم ولی من_ چه فکری با خودم کرده بودم داشتم با اونا حرف میزدم .
ا.ت : باشه حالا گریه نکن
ران : کاری که من کردم مجازاتش از گریه و هق هق کردن بیشتر بود من باید اون لحظه زبونم لال میشد_
که یه لحظه ران گرمی خاصی روی لباش احساس کرد
ا.ت : تنها راه بستن اون گاراژ همینه
بعد از اینکه بچم ران از شوک در اومد ا.ت رو گرفت محکم و پر شور بوسید
اصلا موصله کسی رو نداشت وقتی رسید اونجا همه دیدن حوصله نداره و قاراش میشه سانزو زد زیر خنده و به شوخی گفت
سانزو :چیه کات کردی چرا پکری
ران یه مشت هدیه اش کرد ؟ نه ران یدونه مشت محکم زد بهش و سانزو افتاد ران نشست روش تا میتونست بهش مشت زد و اشکاش میریخت و فحش میداد
ران : اکه با اون جنده موقتی حرف نمیزدم اون کنارم بود تقصیر منه
مایکی: ران بسه!!!
ران به مایکی نگاه کرد بعد از روی سانزو بلند شد رفت روی مبل و دستش رو گزاشت روی صورتش
مایکی: باند خلافکار رایون میخواد حمله کنه (رایون به ژاپنی میشه شیر)
بچه ها بلند شدن اصلحه هارو برداشتن لباساشون رو عوض کردن ران هم پشت اونا رفت
بچها قلاب هارو انداختن و پنجره ساختمان دشمن رو شکوندن و رفتن داخل ... خلاصه بعد از عملیات داشتن برمیگشتن ران یه صدای آشنا میشنید
...: ولم کن احمق هیز
...: ولی تو ب زیادی خوشگل هستی میکنمت بجا ول کردنت
ران رفت سمت صدا با چیزی که دید هم خوشحال شد هم ناراحت
یه مرد میخواست به اون تج*اوز بکنه اصلحه اش رو گرفت سمت مرد
ران با صدای خشمگین و ترسناک : به فرشته من دستت خورد؟
... : بچه اصلحه ات رو بندا_
*صدای تیر
ران: کثیف
ا.ت : ازتو که بهتر بود
ا.ت میخواست بره ولی ران بازوش رو گرفت تکیه اش داد به دیوار و خیلی به هم نزدیک بودن ا.ت انقد کوچولو بود که وقتی تو بغل ران بود گم شده بود ران تک خندت ای کرد و ا.ت سرش رو چرخوند و. یه لحظه خیسی ای روی شونه اش احساس کرد برگشت سمت ران
ران: من یه کثافتم منه هرزه باز تورو نباید به کسی میفروختم ولی من_ چه فکری با خودم کرده بودم داشتم با اونا حرف میزدم .
ا.ت : باشه حالا گریه نکن
ران : کاری که من کردم مجازاتش از گریه و هق هق کردن بیشتر بود من باید اون لحظه زبونم لال میشد_
که یه لحظه ران گرمی خاصی روی لباش احساس کرد
ا.ت : تنها راه بستن اون گاراژ همینه
بعد از اینکه بچم ران از شوک در اومد ا.ت رو گرفت محکم و پر شور بوسید
۱۰.۵k
۰۴ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.