در شهر تورا دیدم و نشناختمت

در شهر تورا دیدم و نشناختمت

در ذهن همه تو را چه بد ساختمت

با صد گنه بزرگ و کوچک هر روز

آقای عزیز...گریه انداختمت



من قدر تو را نه که نمی دانم ، نه

نه فکر کنی ندبه نمی خوانم ، نه

تا آخر راه با تو هستم ، اما

تا پای وسط آمدن جانم ، نه



هم مثل پدر دل تو آزرده ترین

هم مانده سلام و سخن ات روی زمین

این رسم زمانه است باید اینجا

یا خانه نشین باشی و یا خیمه نشین



ما خنجری از رو به خیانت بستیم

با خوب و بد زمانه چون همدستیم

پایش برسد مطمئنم آقا جان

از مردم کوفه بی وفاتر هستیم



ما لشگری از سلاح روسی داریم

در دوز و کلک رتبه نویسی داریم

هر جمعه که شد بیا که ما منتظریم

این جمعه فقط نیا عروسی داریم



شرمنده که در خانه ما حالی نیست

از تو ته فنجان کسی فالی نیست

احیاناً اگر آمدی و برگشتی

از قبل بدان، جای شما خالی نیست



عاشق شدن اینجا خود هم آغوشی ست

باهوشی مان نتیجه ی مدهوشی ست

حق داری اگر جواب ما را ندهی

وقتی که جواب ابلهان خاموشی ست



عمریست که از حضور او جا ماندیم

در غربت سرد خویش تنها ماندیم

او منتظر است تا که ما برگردیم

ماییم که در غیبت کبری ماندیم



در محفل اشقیا نمی آید او؟

هرجاکه شود ریا نمی آید او؟

آیا شده ازخودت بپرسی یکبار

در خانه ی ما چرا نمی آیداو؟



موعود خدا مرد خطر می خواهد

آری سفر عشق، جگر می خواهد

ای جمعیت میلیونی عصر ظهور

او سیصد و سیزده نفر می خواهد
دیدگاه ها (۹)

گناه رفته توچشمم خداداره فوت میکند این اشکها بی دلیل نیست

جذابیت برایم مهم بود. برای همین احساس می کردم با ساپورت هر ...

ترسم که شعر سنگ مزار من این شود ... این هم جمال یوسف زهرا ند...

شبهه از بین این الفاظ (ان شاء الله) در بعضی اوقات انشاء الل...

دبیرکل خانه پرستار: ۷۰ هزار پرستار فارغ التحصیل بیکار داریم/...

#پیرمرد ی تمام عمرش را بین #بازار و #کوچه سر می کردهرکسی بار...

پیر مردی تمام عمرش را بین بازاروکوچه سر می کردهرکسی بار در د...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط