ب مرحله ای از زندگی رسیدم

ب مرحله ای از زندگی رسیدم
ک دیگه بودو نبود ها هیچ اثری روم نداره
یکی یکی دوستام دارم از دست میدم
یکی یکی روزهارو دارم شب می کنم

تک و تنها
خودمو دارم محو ی زندگی می کنم ک پر از سکوت شده
بو تعفن تنهایی همه جارو برداشته
دیوارها هم خسته شدن
ازاین هم فاصله

تفنگ م ک روزی سر پر بود
امروز خالی خالی ه
زانو هام خم خورده
دیگه حتی نا ندارم
برا بلند شدن ب دیوارا چنگ بندازم

شاید باید ب زمین چنگ بندازم
نمی دونم
شاید سرنوشت این ه
ک با خاک‌م بجنگم
برای قبری ک ازش طلب دارم
اونم با دست خالی

نقط ه
دیدگاه ها (۱۰)

بر‌یدم .

غم ندارد پسرمسب ب تو نیستیسال هاست ک ماگرفتار سنت های نخ نما...

نقط ه

نقط ه

love Between the Tides²⁵چند دقیقه بعدم: چیکار میکنی؟ ا/ت: هی...

=ب ی ب ی گ ر ل ٪ اه ددی اومدی -پس بخاطر همین هر شب دیر میومد...

شبی ک ولم کردی...اون شب بارون میبارید...یوری با قیافه ای شوک...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط