ثانیه ها میگذرند و آسمان ابری میشود باران میبارد و من

ثانیه ها می‌گذرند و آسمان ابری میشود، باران می‌بارد و من از شیشه های سرد پنجره اتاق تاریکم به عابر های پیاده نگاه میکنم. غم تمام وجودم را فرا گرفته و فکر تو هر لحظه‌ بیشتر و بیشتر مرا در خود فرو می‌برد. به این فکر میکنم که اگر در این لحظه در کنار هم بودیم ، چه می‌شد؟
آسمانِ دلِ من رنگ شادی می‌گرفت؛ در خیابان های شلوغ و زیر آسمان مارسی، بی توجه به باران که شدید تر میشد می‌رقصیدیم و درحالی که بوسه ای پر عشق به یکدیگر تقدیم میکردیم، خوشحال ترین زوج این شهر می‌شدیم. اما افسوس که تو نیستی و من با خیال تو ثانیه هارا سپری میکنم.
دیدگاه ها (۱)

خب سلام امیدوارم که خوب باشید. تا چند روز فعالیت پیج کم میشه...

باهم میخندیدیم، باهم گریه میکردیم و فکر کنم این احساسات ساده...

میدونی هیونگ، هیچی بدتر از نیست که یه آدمو با تموم وجودت بخو...

حرفی نظری اعتقادی چیزی دارید بگید؛https://harfeto.timefriend...

عشق قشنگمزندگی منتو شدی برام اون کسی که نگاه کردن توی چشاشو...

کبریت

این آخرین بار است که آبادی تمام شهر ها را درون چشم هایت میبی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط