پارت بعد از پارت قبل
پارت بعد از پارت قبل
رفتم پایین که دیدم تهیونگ داره یه نفرو شکنجه میده وایستا ببینم تهیونگ داره تهیونگو شکنجه میده 😲؟ ها ؟ چی شد ؟ نه وایستا تهیونگ اصلا قرار نبود تو این هفته بیاد اون از دوران هیتم که همه چیزو توش زود باور میکنم استفاده کرده ای تف توش الان چی کار کنم میترسم تهیونگ از دست منم اعصبانی بشه میترسم یه وقت بلایی سرم بیاره
فلش بک به دیشب
... : بله رییس
تهیونگ : پس میگی اون کوک و قول زد و بردش تو اتاق من ؟ بعد صدای ناله میومد ؟
... : بله ارباب
تهیونگ : باش فردا صبح اونجام فقط حواست باشه اگه اتفاقی افتاد بهم خبر بده
ویو تهیونگ
از همون جا بلیط وی ای پی گرفتم و با بیشترین سرعت ممکن با هواپیما به سمت کره برگشتم
چون رفته بودم ترکیه دور بود و بازم دیر رسیدم
ولی همین که صبح رسیدم خوبه
همون بادیگارده که بهم خبر داده بود اومده بود دنبالم سوار ماشین شدم و به سمت خونه رفتیم پیاده شدم و به سمت اون مرتیکه رفتم انقدر شکنجش کردم تا دلش بخواد فقط دستم بهت برسه کوک مگه چلاقی جلوشو میگرفتی
خسته شدم برگشتم سمت بادیگارد که بگم برام اب بیاره که دیدم کوک از پشت ستون داره نگام میکنه زیاد ضایع نکردم اون احمق کوچولو هم نفهمید بعد از چند دقیقه مرتیکه رو با تفنگ کشتمش و گفتم ببرنش بعد رفتم سمت اتاق دیدم کوک رفته تو کمد درم کامل نبسته رفتم جلو در کمد وایسادم درو باز کردم که دیدم داره گریه میکنه وایستا ببینم من هنوز باهاش کاری نکردم ای خدا
تهیونگ : هی کوک از دستت عصبیم ولی نه انقدر که فکر کنی میخوام مثل اون مرتیکه شکنجت کنم
کوک : تو این کارو نمیکنی ؟*چشمای گرد و اشکی*
تهیونگ : نه ولی بگو ببینم تو چطور گذاشتی اینکارو کنه ؟
کوک : *گریه* تهیونگ من دلم سکس میخواست توهم کنارم نبودی من گیج میزدم و همچی و زود باور میکردم اونم بهم گفته بود تهیونگه ولی با تو خیلی فرق داشت تو خیلی از اون بهتری ولی بازم باور کردم متاسفم *گریه*
تهیونگ : اشکال نداره ، بیا بغلم ، (همو بغل کردن) دوران هیتته ؟ کوک : اوهوم
رفتم پایین که دیدم تهیونگ داره یه نفرو شکنجه میده وایستا ببینم تهیونگ داره تهیونگو شکنجه میده 😲؟ ها ؟ چی شد ؟ نه وایستا تهیونگ اصلا قرار نبود تو این هفته بیاد اون از دوران هیتم که همه چیزو توش زود باور میکنم استفاده کرده ای تف توش الان چی کار کنم میترسم تهیونگ از دست منم اعصبانی بشه میترسم یه وقت بلایی سرم بیاره
فلش بک به دیشب
... : بله رییس
تهیونگ : پس میگی اون کوک و قول زد و بردش تو اتاق من ؟ بعد صدای ناله میومد ؟
... : بله ارباب
تهیونگ : باش فردا صبح اونجام فقط حواست باشه اگه اتفاقی افتاد بهم خبر بده
ویو تهیونگ
از همون جا بلیط وی ای پی گرفتم و با بیشترین سرعت ممکن با هواپیما به سمت کره برگشتم
چون رفته بودم ترکیه دور بود و بازم دیر رسیدم
ولی همین که صبح رسیدم خوبه
همون بادیگارده که بهم خبر داده بود اومده بود دنبالم سوار ماشین شدم و به سمت خونه رفتیم پیاده شدم و به سمت اون مرتیکه رفتم انقدر شکنجش کردم تا دلش بخواد فقط دستم بهت برسه کوک مگه چلاقی جلوشو میگرفتی
خسته شدم برگشتم سمت بادیگارد که بگم برام اب بیاره که دیدم کوک از پشت ستون داره نگام میکنه زیاد ضایع نکردم اون احمق کوچولو هم نفهمید بعد از چند دقیقه مرتیکه رو با تفنگ کشتمش و گفتم ببرنش بعد رفتم سمت اتاق دیدم کوک رفته تو کمد درم کامل نبسته رفتم جلو در کمد وایسادم درو باز کردم که دیدم داره گریه میکنه وایستا ببینم من هنوز باهاش کاری نکردم ای خدا
تهیونگ : هی کوک از دستت عصبیم ولی نه انقدر که فکر کنی میخوام مثل اون مرتیکه شکنجت کنم
کوک : تو این کارو نمیکنی ؟*چشمای گرد و اشکی*
تهیونگ : نه ولی بگو ببینم تو چطور گذاشتی اینکارو کنه ؟
کوک : *گریه* تهیونگ من دلم سکس میخواست توهم کنارم نبودی من گیج میزدم و همچی و زود باور میکردم اونم بهم گفته بود تهیونگه ولی با تو خیلی فرق داشت تو خیلی از اون بهتری ولی بازم باور کردم متاسفم *گریه*
تهیونگ : اشکال نداره ، بیا بغلم ، (همو بغل کردن) دوران هیتته ؟ کوک : اوهوم
- ۷.۳k
- ۰۲ اردیبهشت ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط