چشم من آیینه شد تا عشق را معنا کند
چشم من آیینه شد تا عشق را معنا کند
فتنه گر در عشق را با چشمکی رسوا کند
گرد گیری میکنم با اشک از چشمان خود
تا همانند عقیقی مشتری پیدا کند
چشم من امروز جای دل، به صحبت آمده
پلک بر هم میزند تا درد را معنا کند
یا که با گریه میان جانماز عاشقی
در دل شب با خدای عاشقان نجوا کند
چشمهایم چون شقایق رنگ دشت عشق شد
کاش در جان شما این چشمها غوغا کند
فتنه گر در عشق را با چشمکی رسوا کند
گرد گیری میکنم با اشک از چشمان خود
تا همانند عقیقی مشتری پیدا کند
چشم من امروز جای دل، به صحبت آمده
پلک بر هم میزند تا درد را معنا کند
یا که با گریه میان جانماز عاشقی
در دل شب با خدای عاشقان نجوا کند
چشمهایم چون شقایق رنگ دشت عشق شد
کاش در جان شما این چشمها غوغا کند
۵.۵k
۲۳ آبان ۱۴۰۱