عشق پایان یافته
عشق پایان یافته
p²
ویو جنی
بعد از رفتن لیسا خیلی ناراحتم و اعصابم خورده من میدونم که اون دوسم نداره و نمیخواد باهام باشه و بارها سعی داشتم فراموشش کنم و به چشم یک دوست عادی ببینمش ولی نه نمیشه من هروقت میبینمش ضربان قلبم میره بالا و دوباره بیشتر از قبل عاشقش میشم ولی انگار اون حتما یکیو دوست داره که میگه نمیخوام باهات باشم... :(
ویو لیسا
رفتم پیش صاحب خونه و پول رو بهش دادم و بعدش رفتم خونه مطمعنم که جنی وقتی دلیل اینکه چرا نمیخوام باهاش باشم رو بفهمه خودش ولم میکنه ولی قبلش برای اون کار نیاز به پول داشتم که از جنی گرفتم حالا ببینم چقدر پول دارم
لیسا: واییییی هیچی پول ندارم «داد»
لیسا : مجبورم فردا دوباره ازش پول بگیرم پوف «پوکر فیس»
«لیسا رفت خوابید» «جنی هم رفت خوابید»
فردا صبح
ویو لیسا
با بی حوصلگی تمام رفتم صبحونه کوفت کردم و یه لباس پوشیدم و به سمت عمارت جنی رفتم
«لیسا رسید به عمارت جنی»
بادیگارد ها : ببخشید شما؟
لیسا : منم لیسا دوست جنی
بادیگار ها رفتن کنار و لیسا رفت تو
لیسا : تق تق «صدای در»
جنی :بله؟
لیسا : منم میتونم بیام تو
جنی : یعنی چیکار داره؟ «تو ذهنش»
لیسا: جنییییی میتونم بیام تو؟ «با داد»
جنی که تا اون لحظه تو فکر بود یا داد لیسا گفت
جنی : آ... آره بیا
«وقتی که لیسا وارد اتاق شد»
جنی :ببخشید تو فکر بودم
لیسا :اشکالی نداره
جنی : خب... کاری داشتی؟
لیسا :امم خوب ببین جنی من دوباره خب...
جنی : دوباره چی؟
لیسا :امم خوب من دوباره باید ازت پول قرض بگیرم «سرش رو انداخت پایین»
جنی : خوب اینکه مشکلی نداره الان بهت میدم
لیسا : امم ممنونم
جنی : خواهش میکنم
لیسا: خوب من میتونم برم؟
جنی : آره برو خداحافظ
لیسا : خداحافظ
«لیسا رفت خونشون و گرفت خوابید»
خوب گایز امیدوارم خوشتون اومده باشه ادامه ی پارت شرط داره
لایک ها برسه به 10 تا
همین
p²
ویو جنی
بعد از رفتن لیسا خیلی ناراحتم و اعصابم خورده من میدونم که اون دوسم نداره و نمیخواد باهام باشه و بارها سعی داشتم فراموشش کنم و به چشم یک دوست عادی ببینمش ولی نه نمیشه من هروقت میبینمش ضربان قلبم میره بالا و دوباره بیشتر از قبل عاشقش میشم ولی انگار اون حتما یکیو دوست داره که میگه نمیخوام باهات باشم... :(
ویو لیسا
رفتم پیش صاحب خونه و پول رو بهش دادم و بعدش رفتم خونه مطمعنم که جنی وقتی دلیل اینکه چرا نمیخوام باهاش باشم رو بفهمه خودش ولم میکنه ولی قبلش برای اون کار نیاز به پول داشتم که از جنی گرفتم حالا ببینم چقدر پول دارم
لیسا: واییییی هیچی پول ندارم «داد»
لیسا : مجبورم فردا دوباره ازش پول بگیرم پوف «پوکر فیس»
«لیسا رفت خوابید» «جنی هم رفت خوابید»
فردا صبح
ویو لیسا
با بی حوصلگی تمام رفتم صبحونه کوفت کردم و یه لباس پوشیدم و به سمت عمارت جنی رفتم
«لیسا رسید به عمارت جنی»
بادیگارد ها : ببخشید شما؟
لیسا : منم لیسا دوست جنی
بادیگار ها رفتن کنار و لیسا رفت تو
لیسا : تق تق «صدای در»
جنی :بله؟
لیسا : منم میتونم بیام تو
جنی : یعنی چیکار داره؟ «تو ذهنش»
لیسا: جنییییی میتونم بیام تو؟ «با داد»
جنی که تا اون لحظه تو فکر بود یا داد لیسا گفت
جنی : آ... آره بیا
«وقتی که لیسا وارد اتاق شد»
جنی :ببخشید تو فکر بودم
لیسا :اشکالی نداره
جنی : خب... کاری داشتی؟
لیسا :امم خوب ببین جنی من دوباره خب...
جنی : دوباره چی؟
لیسا :امم خوب من دوباره باید ازت پول قرض بگیرم «سرش رو انداخت پایین»
جنی : خوب اینکه مشکلی نداره الان بهت میدم
لیسا : امم ممنونم
جنی : خواهش میکنم
لیسا: خوب من میتونم برم؟
جنی : آره برو خداحافظ
لیسا : خداحافظ
«لیسا رفت خونشون و گرفت خوابید»
خوب گایز امیدوارم خوشتون اومده باشه ادامه ی پارت شرط داره
لایک ها برسه به 10 تا
همین
۴.۵k
۱۲ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.