عاشقانه مینویسم

عاشقانه مینویســم ...
عاقلانه زندگی می کنــم ...
روز ها من همان فرد عاقلی هستم که آرام و بی تفاوت از کنارِ مشکلاتِ ریز و درشت عبور می کنم ...
و تنها یک لبخند به همه ی سختی ها تحویل می دهم ...
و شاید به حالم غبطه میخورند که چقدر آرام و بی دغدغه ام ...
اما زندگیِ عاقلانه ام با عاشقانه هایم جور نیـست ...
از یک روز به بعد آدم عاقل می شود ... 
تمامِ دیوانگی هایش را جمع می کند یک گوشه ی قلبش ...
یک خطِ قرمز میکشد دورشان ...
و هی فاصله می گیرد ...
از یک روز به بعد ...
آدم هی خودش را میزند به آن راه ها که خودش هم نمیداند کجاست ...
فقط تا حرف از دوست داشتن می شود ...
هی حواسِ خودش را پرت می کند آن دورها ...
اما بین خودمان بماند ...
شب که میشود ، تنها که میشوم ... 
باز هم عاشقانه مینویسم ...
عاشقانه فکر می کنم ...
و به طرزِ عاشقانه ای زندگی میکنم ...
دیدگاه ها (۱۲)

چشماتو ببند، این یه بازیه!!شایدم فراتر از یه بازی،من اسمش رو...

چای که سرد میشه روش آب جوش میریزن گرم میشه…درسته , گرم میشه ...

کلاس دوم دبستان،شیفت بعد از ظهر بودم ...باران تندی می بارید ...

تو که می خوانی بدان که هنوز دوستت دارمو به خاطر توست که هنوز...

تاوان خوشبختی اینده ات را اکنون پس بده

ازمایشگاه سرد

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط