🍷پارت 56🍷
🍷پارت 56🍷
*میسو*
فقط میخواست
اخمشو شدید تر کرد بار اخر نگاش کرد و از خونه اومد بیرون
درارو خوب قفل کرد تا اسباب بازیش از دستش در نره
سوار موتورش شد هم کوچیک تر بود هم جلب توجه نمیکرد گاز داد و رفت تا کاری که ازش خواسته بودن و انحام بده....
به محل قرارش رسید و از موتور پایین اومد
امروز یه شکار جدید داشت اروم به سمت اون خرابه ای که بشدت رو مخش بود رفت دست به سینه ایستاد تا شکارش خودش اعلام حضور کنه
تو ذهنش شروع کرد به شمردن
1..2..3..4..5..6..7
کی جرعت میکرد انقدر معطلش کنه
+اهای پسر جون
نیشخندی زد و برگشت سمت صدا
اولین چیزی که خودنمایی میکرد شکم گنده و کله کچلش بود
نیشخندش عمیق تر شد
+میبینم که قول و قرار حالیته
تو همون حالتی که بود اردم به سمتش رفت
+پولارو اوردی دیگه
مردک بیچاره اینم یکی از بازیچه هاش شده بود
_فکر کنم به اندازه کافی پول داشته باشی هوم
به سرتا پاش اشاره کرد که بیشترشون مارک بود
مرد پوزخند زد
+همینارم با کلی جون کندن بدست اوردم
چشمای کوک برق زد و سمتش متمایل شد
_از فروختن دخترای جوون اره
+خودت که میدونی باید از یجا پول دراورد دیگه
خنده ای کرد و خم شد اروم بلند شد و انگشت شصتشو به لبش کشید
هر لحظه بیشتر دوست داشت شکارشو تیکه پاره کنه
_اره خودم خبر دارم میدونی منم باید از یجا پول دربیارم
لبخند کج زد و خیره نگاش کرد
_اگه هرکاری کنم درکم میکنی
صداش اروم اما ترسناک بود اردم اما کوبنده بود برق ترسو تو چشمای مرد دید
+پولتو رئیست میده دیگه
یه قدم دیگه رفت جلو که فیس تو فیس شد باهاش اما قدش بلند تر بود، از بالا نگاش میکرد پر غرور سرشو خم کرد تو صورتش
_اما میدونی چیه
نیشخند عمیقی زد
_جونگ کوک برای خودش کار میکنه
......
*میسو*
با حس سرمای زیاد لرزیدم و بیدار شدم
بدنم خشک شده بود و با هر تکون خوردنم یه استوخونم صدا میکرد
دستمو به گردنم کشیدمو خمیازه کشیدم
کی خوابم برد به ساعت نگاه کردم که هفت و نیم رو نشون میداد، اصلا چطور خوابم برد
بلند شدم
فکر کنم خونه نباشه
بهتر
رفتم تو اشپزخونه آب خوردم چشمم خورد به در اتاقش، سریع سرمو تکون دادم و نگاهمو گرفتم
اگه جونتو دوست داری ولش کن
رفتم سمت پله ها که ثابت موندم چشمامو محکم بستمو دستامو محکم مشت کردم
لعنت به این کنجکاوی های بیخودم
اروم به سمت اتاق رفتم
اگه تو اتاقش باشه چی
نمیگه داری چه غلطی میکنی یا نکنه میگه چیه نکنه خوشت اومد اوندفعه
خواستم بیخیال شم اما نمیشد چرا نمیشد اخه
دستمو رو دستگیره گذاشتم نفس عمیق کشیدم و اروم دستگیره رو کشیدم پایین
ببین من خودم دنبال دردسرم درو باز کردومو دید زدم نفسمو دادم بیرون
نبود
رفتم داخل که بوی سرد و تندش وارد بینی و ریه هام شد...
دوستوون دارم😘😘💖💖
*میسو*
فقط میخواست
اخمشو شدید تر کرد بار اخر نگاش کرد و از خونه اومد بیرون
درارو خوب قفل کرد تا اسباب بازیش از دستش در نره
سوار موتورش شد هم کوچیک تر بود هم جلب توجه نمیکرد گاز داد و رفت تا کاری که ازش خواسته بودن و انحام بده....
به محل قرارش رسید و از موتور پایین اومد
امروز یه شکار جدید داشت اروم به سمت اون خرابه ای که بشدت رو مخش بود رفت دست به سینه ایستاد تا شکارش خودش اعلام حضور کنه
تو ذهنش شروع کرد به شمردن
1..2..3..4..5..6..7
کی جرعت میکرد انقدر معطلش کنه
+اهای پسر جون
نیشخندی زد و برگشت سمت صدا
اولین چیزی که خودنمایی میکرد شکم گنده و کله کچلش بود
نیشخندش عمیق تر شد
+میبینم که قول و قرار حالیته
تو همون حالتی که بود اردم به سمتش رفت
+پولارو اوردی دیگه
مردک بیچاره اینم یکی از بازیچه هاش شده بود
_فکر کنم به اندازه کافی پول داشته باشی هوم
به سرتا پاش اشاره کرد که بیشترشون مارک بود
مرد پوزخند زد
+همینارم با کلی جون کندن بدست اوردم
چشمای کوک برق زد و سمتش متمایل شد
_از فروختن دخترای جوون اره
+خودت که میدونی باید از یجا پول دراورد دیگه
خنده ای کرد و خم شد اروم بلند شد و انگشت شصتشو به لبش کشید
هر لحظه بیشتر دوست داشت شکارشو تیکه پاره کنه
_اره خودم خبر دارم میدونی منم باید از یجا پول دربیارم
لبخند کج زد و خیره نگاش کرد
_اگه هرکاری کنم درکم میکنی
صداش اروم اما ترسناک بود اردم اما کوبنده بود برق ترسو تو چشمای مرد دید
+پولتو رئیست میده دیگه
یه قدم دیگه رفت جلو که فیس تو فیس شد باهاش اما قدش بلند تر بود، از بالا نگاش میکرد پر غرور سرشو خم کرد تو صورتش
_اما میدونی چیه
نیشخند عمیقی زد
_جونگ کوک برای خودش کار میکنه
......
*میسو*
با حس سرمای زیاد لرزیدم و بیدار شدم
بدنم خشک شده بود و با هر تکون خوردنم یه استوخونم صدا میکرد
دستمو به گردنم کشیدمو خمیازه کشیدم
کی خوابم برد به ساعت نگاه کردم که هفت و نیم رو نشون میداد، اصلا چطور خوابم برد
بلند شدم
فکر کنم خونه نباشه
بهتر
رفتم تو اشپزخونه آب خوردم چشمم خورد به در اتاقش، سریع سرمو تکون دادم و نگاهمو گرفتم
اگه جونتو دوست داری ولش کن
رفتم سمت پله ها که ثابت موندم چشمامو محکم بستمو دستامو محکم مشت کردم
لعنت به این کنجکاوی های بیخودم
اروم به سمت اتاق رفتم
اگه تو اتاقش باشه چی
نمیگه داری چه غلطی میکنی یا نکنه میگه چیه نکنه خوشت اومد اوندفعه
خواستم بیخیال شم اما نمیشد چرا نمیشد اخه
دستمو رو دستگیره گذاشتم نفس عمیق کشیدم و اروم دستگیره رو کشیدم پایین
ببین من خودم دنبال دردسرم درو باز کردومو دید زدم نفسمو دادم بیرون
نبود
رفتم داخل که بوی سرد و تندش وارد بینی و ریه هام شد...
دوستوون دارم😘😘💖💖
۴۴.۰k
۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.