🍷پارت58🍷
🍷پارت58🍷
*میسو*
قلبم تند تند میزد سریع از پله ها رفتم بالا و رفتم تو اتاق خودمو انداختم رو تختو به بالشت چنگ زدم
قلبم از شدت هیجان و استرس تند تند میزد و داشت میومد تو دهنم خیلی شانس اوردم بر خلاف موقع های دیگه که فقط بدشانسی میاوردم
ایندفعه شانس اوردم اگه میدید منو و موچمو میگرفت مطمئنا زنده نمیموندم
دستمو گذاشتم رو قلیم و نفس بلند کشیدم اروم تر شد
اما با صدای در که یهو باز شد جیغ کشیدم
قلبم دوباره تند تند زد این که الان رفت حموم چطور انقدر زود اومد
با ترس نگاش میکردم دور گردنش حوله بود و از موهاش اب میچکید
بیشتر تو شوک این بودم کی اومد، کی لباس پوشید
قطعا یه موجوده ماورالطبیعه
_چته چرا جیغ میزنی
هول شده گفتم
+کابوس دیدم بلند شدم یهو اومدی ترسیدم
چشماشو ریز کرد
_تو که رو کاناپه خوابیده بودی
گند نزن میسو گند نزن اما هل کرده بودم
+خوب بیدار شدم اومدم اینجا خوابیدم
بازم مشکوک نگام میکرد اما سریع پوکر شد
_گشنمه غذا درست کن
اخم کردم
+مگه من...
اومد جلو که خفه شدم و معصومانه و ترسیده نگاش کردم بین راه وایساد و پیشونیشو مالوند
چشمم خورد به زخم گوشه لبش چرا الان دیدم
چون شوک زده بودم این چرا همش زخمیه
زخمای قبلیش هنوز خوب نشده بودن
_اره همونی حالا برو
دستامو مشت کردم
+برو خودم میام
سر تکون دادو رفت از حرص زیاد بالشت و پرت کردم از اتاق اومدم بیرون
هنوز حوله دور گردنش بود رو کاناپه لم داده بودو تی وی نگاه میکرد
یه فیلم فوقالعاده خشن بود
هیچوقت این سبک فیلمارو درک نکردم روی روان تاثیر میزاره
نه که اقا الان روانشون ارومه از فکرم خندم گرفت
رفتم تو اشپزخونه همون نودلو برداشتم و توش مواد ریختم ساده تر خوشمزه تر
بهونه نیستا حقیقته
وقتی مواد و ریختم موندم تا خوب بپزه
برگشتم با دیدن کوک که به کانتر تکیه داده بود و خیره نگام میکرد ملاقه از دستم افتاد
این یچیزیش هست من مطمئنم
خم شدم و ملاقه رو برداشتم
_خیلی ترسویی
گلومو صاف کردم
+خوب خودت یهویی میای هر کس دیگه ای هم بود میترسید
از این مسخره تر نمیشد رفت بیرون خدای من فقط اومده بود منو بترسونه
نودلو تو ظرف ریختم و گذاشتم رو میز چاپستیکم گذاشتم رفتم بیرون که صداش کنم
رسیدم ورودی اشپزخونه که خوردم به سینش
+آخ
دستمو گذاشتم رو بینیم چقدر سفته اخه
_دست و پا چلفتی
صداش کاملا مسخره وار بود خواستم برم که موچمو گرفت و کشید که خوردم بهش با ترس و تعجب نگاش کردم یهو وحشی میشه
_من گفتم بری
+خب کاری نداری من برم دیگه
نخیر من تعیین میکنم کی کار نداری
تعجبم هر لحظه بیشتر میشد نکنه چهره دلنشین من باعث میشد راحت تر بخوره
از این فکرم خندم گرفت
اما اخم کردم تا ضایع نشه
_اخم میکنی شبیه پاپی ها میشی...
*میسو*
قلبم تند تند میزد سریع از پله ها رفتم بالا و رفتم تو اتاق خودمو انداختم رو تختو به بالشت چنگ زدم
قلبم از شدت هیجان و استرس تند تند میزد و داشت میومد تو دهنم خیلی شانس اوردم بر خلاف موقع های دیگه که فقط بدشانسی میاوردم
ایندفعه شانس اوردم اگه میدید منو و موچمو میگرفت مطمئنا زنده نمیموندم
دستمو گذاشتم رو قلیم و نفس بلند کشیدم اروم تر شد
اما با صدای در که یهو باز شد جیغ کشیدم
قلبم دوباره تند تند زد این که الان رفت حموم چطور انقدر زود اومد
با ترس نگاش میکردم دور گردنش حوله بود و از موهاش اب میچکید
بیشتر تو شوک این بودم کی اومد، کی لباس پوشید
قطعا یه موجوده ماورالطبیعه
_چته چرا جیغ میزنی
هول شده گفتم
+کابوس دیدم بلند شدم یهو اومدی ترسیدم
چشماشو ریز کرد
_تو که رو کاناپه خوابیده بودی
گند نزن میسو گند نزن اما هل کرده بودم
+خوب بیدار شدم اومدم اینجا خوابیدم
بازم مشکوک نگام میکرد اما سریع پوکر شد
_گشنمه غذا درست کن
اخم کردم
+مگه من...
اومد جلو که خفه شدم و معصومانه و ترسیده نگاش کردم بین راه وایساد و پیشونیشو مالوند
چشمم خورد به زخم گوشه لبش چرا الان دیدم
چون شوک زده بودم این چرا همش زخمیه
زخمای قبلیش هنوز خوب نشده بودن
_اره همونی حالا برو
دستامو مشت کردم
+برو خودم میام
سر تکون دادو رفت از حرص زیاد بالشت و پرت کردم از اتاق اومدم بیرون
هنوز حوله دور گردنش بود رو کاناپه لم داده بودو تی وی نگاه میکرد
یه فیلم فوقالعاده خشن بود
هیچوقت این سبک فیلمارو درک نکردم روی روان تاثیر میزاره
نه که اقا الان روانشون ارومه از فکرم خندم گرفت
رفتم تو اشپزخونه همون نودلو برداشتم و توش مواد ریختم ساده تر خوشمزه تر
بهونه نیستا حقیقته
وقتی مواد و ریختم موندم تا خوب بپزه
برگشتم با دیدن کوک که به کانتر تکیه داده بود و خیره نگام میکرد ملاقه از دستم افتاد
این یچیزیش هست من مطمئنم
خم شدم و ملاقه رو برداشتم
_خیلی ترسویی
گلومو صاف کردم
+خوب خودت یهویی میای هر کس دیگه ای هم بود میترسید
از این مسخره تر نمیشد رفت بیرون خدای من فقط اومده بود منو بترسونه
نودلو تو ظرف ریختم و گذاشتم رو میز چاپستیکم گذاشتم رفتم بیرون که صداش کنم
رسیدم ورودی اشپزخونه که خوردم به سینش
+آخ
دستمو گذاشتم رو بینیم چقدر سفته اخه
_دست و پا چلفتی
صداش کاملا مسخره وار بود خواستم برم که موچمو گرفت و کشید که خوردم بهش با ترس و تعجب نگاش کردم یهو وحشی میشه
_من گفتم بری
+خب کاری نداری من برم دیگه
نخیر من تعیین میکنم کی کار نداری
تعجبم هر لحظه بیشتر میشد نکنه چهره دلنشین من باعث میشد راحت تر بخوره
از این فکرم خندم گرفت
اما اخم کردم تا ضایع نشه
_اخم میکنی شبیه پاپی ها میشی...
۳۹.۴k
۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.