خیلی سعی میکرد که منطقی باشه یادمه اون روز نشست دم رودخو

خیلی سعی میکرد که منطقی باشه، یادمه اون روز نشست دم رودخونه و چند ساعت با خودش کلنجار میرفت تا یه تصمیمِ درست بگیره، آدم سختگیری بود ولی دلش یه چی میخواست و عقلش یه چی دیگه
شنبه بود، رفته بود شهر کتاب تا یه کتاب بخره، با اون چشمای درشتش زل زد تو چشام و گفت ؛ اگه بخوام عقلانی کتاب بخرم باید کتاب های راز موفقیت و چگونه زندگی را مدیریت کنیم و بخرم، ولی اگر حرف دلم و گوش کنم ، دلم میخواد رُمانِ گندم و بخرم از (میم مودب پور)
دستم و کشیدم رو گونه هاش و یه جور صورتش و تو دستم جا کرد، گندم و از تو رگال برداشتم و دادم دستش و ادامه دادم؛ مهم اینه دلت چی میخواد، خیلی وقتا با عقلت فکر میکنی و مدت ها میگذره و یه ادمِ منطقی میشی بعدش که به گذشتت نگاه میکنی میبینی اصلا هیچ هیجانی و تو زندگیت تجربه نکردی، آدمای منطقی میترسن، نه اینکه ترسو باشن، نه !
اونا فقط میترسن که به دلشون گوش کنن، تو هم به دلت گوش کن ولی، همیشه با یه دو دوتا چارتای ساده میتونی بفهمی که راه درست و میری یا نه!
#ارمیاچناری
#deep_feeling
دیدگاه ها (۱)

#Photography#canon#Special#deep_feeling

خیلی از آدم ها وقتی زخمی رو صورتشون می افته، تا یک مدت به آی...

قدر آدمهائی که زود عصبی میشوند را بدانید! اینها همان لحظه دا...

خسته ای کوفته ای، کلی فکر و خیال تو سرت پُره، سیری از زندگی ...

سناریو 💕وقتی‌بهش‌میگی:ددی‌من‌یه‌جندم...نامجون: تو گوه میخوری...

#رقیب_سختپارت ۱۴باکوگو:"خو به من چه!"جولیا:"ع...عشقم.....یعن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط