مرداد

مرداد
ماه بی سر صدایی است،
و جز آفتاب که در حفره سقف ها می پبچد،حقیقت دیگری نیست،
هیچگاه با مرداد احساس راحتی نکرده ام،زیادی ساکت است.
شب ها را انقدر بیدار می مانم و فکر می کنم کاش کسی صدای فرو ریختنم را می شنید ،پشت بی صدایی داستان های عاشقانه چشم هایم را می بندم
و به رویاهایی فکر می کنم که هرچی بیشتر می روی به آن ها نمی رسی؛
و گاهی دلم می خواهد بدانم دیگران هم منتظر اتفاقی هستند که بیفتد؟
شب ها که در حریم امنِ تختشان هستند در خیالشان به کجا می روند؟
به همه چیز فکر میکنم...
رویاهای در هم آشفته مرا بیشتر در خود فرو می کشند؛دلم می خواهد باران بگیرد اما
قطره ایی اشک و بعد بخواب می روم..
و چه احمقانه می توانیم به چیزی که خوشحالمان می کند فکر کنیم و اشک بریزیم...
چقدر باید بگذرد؟ چقدر باید از این روز ها بگذرد تا "زمان" که می گویند درستش می کند
تنها کمی مرحم برای فراموشی شود؟
از خودم می پرسم از این در و دیوار ها
چرا دیگر هیچ چیز سر جای خودش نیست؟؟ #امیرمحمد_مصطفی_زاده
دیدگاه ها (۱)

تهِ تهش اونی میمونه که داغون و خسته و لهتم دیده. عرق ریزون ت...

‏از مسیـری که رفته بودی داشتموجی از انجمـاد می آمد .- علیرضا...

باید کماکان زیست اما مردبا نیشخندی بغض خود را خورد ...#علیرض...

.| روز تولد |در زندگی روزهایی هست که آدمی شاید بعدها تجربه ش...

چپتر ۵ _ نقشهاوایل دانشگاه، لیندا خودش را مثل یک سایه نگه می...

"عشق او بود" پارت 23☆♡♡☆☆♡☆♡☆♡☆♡☆♡☆♡☆♡☆♡☆♡☆♡☆♡☆♡☆♡☆♡☆♡ارن نگ...

پارت ۱۹روزها مثل شکنجه سپری می‌شدند. جونگ‌کوک کاملاً تغییر ک...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط