از زبان آیزی: امشب خیلی حوصلم سر رفته بود پدرمم برای معذر
از زبان آیزی: امشب خیلی حوصلم سر رفته بود پدرمم برای معذرت خواهی به خاطر دیشب با مادرم رفتن بیرون یعنی در کل من خوش بخت بودم. دسر مورد علاقم تیرامیسو شکلاتی بود تصمیم گرفتم درست کنم رفتم طرف اشپز خونه که یهو زنگ در خورد رفتم درو باز کردم دیدم تهیونگ بود😍.(دوست بچگی آیزی🤭)_خوش اومدی٪ممنون _چرا وایسادی بیا تو. رفت روی مبل نشست بیخیال تیرامیسو شدم بهش گفتم._من خیلی دلم برای خون اشام بازی تنگ شده بیا بازی کنیم٪اتفاقا واسه همین اومدم لباسمم اوردم_عالی منم برم لبلس خون اشامیم رو برداشتم و هراه با دندان نیش اسباب بازیم و رفتیم.
۹.۲k
۲۵ فروردین ۱۴۰۲