عشق یهویی²⁵
عشقیهویی²⁵
تهیونگویو
قلبم شکست وقتی گفت دوسم نداره..
من...من دوسش دارم(الهییی..بیا من دوست دارم هیچوقتم ناراحتت نمیکنم)
ات بهم ی تنه زد و رفت اتاقش
اتویو
دیگه واقعا نمیکشم! از ی طرف هی مسخرم میکنن از ی طرف میگن عروسم شو!
ولی منکه پول ندارم..(منی تو مننننن)
اهااااا
برم خونهی هانول بمونم!
(هانول خونه مجردی داره)
زنگ زدم بهش
بوق...بوق
هانول ـ سیلومممممم
ات ـ سلام..میگم میتونم برای چند ماه بیام پیش تو بمونم؟
هانول ـ چیزی شده؟
ات ـ با ننم جنگو دعوام شده..میشه بیام؟
هانول ـ اره عزیزم بیا
ات ـ یکم بعد میام اونجا
ادمینویو
ات وسایلشو جمع کرد و رفت خونهی هانول
≈≈≈≈≈
ات ـ هانول میای فیلم ببینیم؟
هانول ـ یسسسس
ات و هانول همزمان ـ ترسناککک
اتویو
وسطای فیلم بودیم
نگاهم افتاد ب هانول
داشت از ترس میلرزید
ات ـ خخ*خنده*
هانول ـ مرضض
ات ـ منکه اصلا نترسیدم
تق تق
ات و هانول ـ جیغغغغغغغ
هانول ـ کـ..کیه؟
ات ـ بـ..بریم ببینیم؟
هانول ـ اوکی
رفتیم سمت در
درو باز کردم ک دیدم کوکه!
ات ـ کوک این وقت شب اینجا چیکا میکنیییییی..قلبم ریختتت بیشوررر
کوک ـ چرا؟چیشده؟
ات ـ هوف داشتیم فیلم میدیدیـ...تاقققق*صدای شکستنی*
ات ـ هانول چیکا کردی؟
هانول ـ منکه کنارتم😐
ات ـ پس چی بود؟
هانول ـ از اتاق تو..بود
ات ـ بریم..ببینیم..
ادمینویو
ات و هانول رفتن اتاق تا ببینن چیه
با چیزی ک دیدن شکه شدن
ــــ
خماری😈😈
شرط داریم اونم چ شرطیییی
لایک:⁶⁰
کامنت:⁵⁰
ببینم چ میکنین
تهیونگویو
قلبم شکست وقتی گفت دوسم نداره..
من...من دوسش دارم(الهییی..بیا من دوست دارم هیچوقتم ناراحتت نمیکنم)
ات بهم ی تنه زد و رفت اتاقش
اتویو
دیگه واقعا نمیکشم! از ی طرف هی مسخرم میکنن از ی طرف میگن عروسم شو!
ولی منکه پول ندارم..(منی تو مننننن)
اهااااا
برم خونهی هانول بمونم!
(هانول خونه مجردی داره)
زنگ زدم بهش
بوق...بوق
هانول ـ سیلومممممم
ات ـ سلام..میگم میتونم برای چند ماه بیام پیش تو بمونم؟
هانول ـ چیزی شده؟
ات ـ با ننم جنگو دعوام شده..میشه بیام؟
هانول ـ اره عزیزم بیا
ات ـ یکم بعد میام اونجا
ادمینویو
ات وسایلشو جمع کرد و رفت خونهی هانول
≈≈≈≈≈
ات ـ هانول میای فیلم ببینیم؟
هانول ـ یسسسس
ات و هانول همزمان ـ ترسناککک
اتویو
وسطای فیلم بودیم
نگاهم افتاد ب هانول
داشت از ترس میلرزید
ات ـ خخ*خنده*
هانول ـ مرضض
ات ـ منکه اصلا نترسیدم
تق تق
ات و هانول ـ جیغغغغغغغ
هانول ـ کـ..کیه؟
ات ـ بـ..بریم ببینیم؟
هانول ـ اوکی
رفتیم سمت در
درو باز کردم ک دیدم کوکه!
ات ـ کوک این وقت شب اینجا چیکا میکنیییییی..قلبم ریختتت بیشوررر
کوک ـ چرا؟چیشده؟
ات ـ هوف داشتیم فیلم میدیدیـ...تاقققق*صدای شکستنی*
ات ـ هانول چیکا کردی؟
هانول ـ منکه کنارتم😐
ات ـ پس چی بود؟
هانول ـ از اتاق تو..بود
ات ـ بریم..ببینیم..
ادمینویو
ات و هانول رفتن اتاق تا ببینن چیه
با چیزی ک دیدن شکه شدن
ــــ
خماری😈😈
شرط داریم اونم چ شرطیییی
لایک:⁶⁰
کامنت:⁵⁰
ببینم چ میکنین
۲۰.۸k
۱۵ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.