Two parallel lines

Two parallel lines
part 1
#fiction

هومممممم چه بوی خوبی میادددددد صب کن بینم فک کنم جین غذا درست کرده....


رفتم پایین و دیدم جین نیس ایول رفته دسشویی بهترین موقع واسه ناخونک زدن به غذا ها



رفتم سمت اشپزخونه و قاشقو برداشتم و ا غذا چشیدم.
واو طبق معمول غذاهای داداشم حرففف نداره. ماچ اصن عالی...
داشتم همینجور الکی واس خودم فیگور میگرفتم که یهو یه صدایی اومد



جین: اهم اهمممممم



با بهت سریع برگشتم سمتش که با یه قیافه ای بم نگاه میکرد که میتونستم خیلی راحت بفهمم قصد کشتنم رو داره..



_عا عا سوکجینااا تو اینجا بودی؟
خب... خب راستش یکم گشنم بود اومدم ببینم چ کردی...
ک دیدم عین همیشه عالییییی



همونجور که حرف میزدم اون یه قدم میومد جلو و من میرفتم عقب.


جین: معلومه ک غذاهای من خوشمزس..



_خب پس داداش جونی چرا جوشی شدی



جین: چون میدونی ا ناخونک زدن بدم میاددد ولی تو بازم کار خودتو میکنی



دیگه قدم ب قدم نمیرفتم عقب... من دور خونه میدویدم و اونم دنبالم.



جین: د وایسا پدصگگگگگگگگ


_نموخوامممممم
مگه ا جونم سیر شدمممم

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پارت اول سوپرایزمون دوخط موازیییی
چطورهههه؟
دیدگاه ها (۹)

وایییی یکی بیاد بام چت کنهههههه... حوصلم سر رفتههههههههپوف.....

بجا لایک چت کنیننننن بخدا پوکیدمممم

Two parallel lines Introduction #Fiction اون روز به زور براد...

گایزززز بریم برا سوپرایز؟

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط