میان من و تو

میان من و تو
به همان اندازه فاصله هست
که میان ابرهایی که در آسمان و انسانهایی که بر زمین سرگردانند
شاید روزی به هم باز رسیم روزی که من به سان دریایی خشکیدم و
تو چون قایقی فرسوده بر خاک ماندی
هر کس آنچه را که دوست دارد در بند میگذارد و هر زن مروارید غلتان خود را به زندان صندوقش محبوس میدارد
بگذار کسی نداند که
چگونه من به جای بوسیده شدن و نوازش شدن
گزیده شده ام بگذار هیچ کس نداند ، هیچکس
و از میان این همه ی خدایان ،
خدایی جز فراموشی بر این همه رنج آگاه نگردد ...



#احمدشاملو
دیدگاه ها (۲)

در شب کوچک من، افسوسباد با برگ درختان میعادی دارددر شب کوچک ...

تو نخواهی آمدو شعرداستان پرنده یی ستکه پرواز را دوست دارد وب...

مراقب آدمهای "آرام" زندگیتان باشیدآنهایی که "گوش" میدهند،دیر...

به جست و جوی توبر درگاه ِ کوه میگریم،در آستانه دریا و علف.به...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط