خاطره

#خاطره

+ داشت رو زمین با انگشت یه چیزی می‌نوشت
رفتن جلو نگاه کردن
دیدن چندین متر
هی پشتِ هم نوشته
حسین .. حسین .. حسین ..
جوری که انگشتش زخم شده
گفتن چیکار می‌کنی حاجی؟!
گفت
چون میسر نیست بر من کامِ او
عشق بازی می‌کنم با نامِ او
#السلام_علیک_یا_اباعبدالله
#شهید_مجید_پازوکی...
#خاکیان_خدایی
دیدگاه ها (۲)

چه زیباستدست هایی که خالی برنمیگردند... #شهادت #خاکیان_خدایی

رزمندگان تا #کربلا راهی نیست...کربلا - ۴۹۵ km #دفاع_مقدس #خا...

سایت فدراسیون فوتبال بحرین هک شد🔹 پس از توهین هواداران بحرین...

گناه کردم و اسمشو جوونی گذاشتم بعد...یاد جوونی تو افتادم و ف...

دختر سایه

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط