چند پارتی فیک: از دست اون روانی فرار کردم
چند پارتی فیک: از دست اون روانی فرار کردم
part¹
ویو
سلام من یه جون ۲۴ سالم ام
میخوام قضیه اون شبی که از خونه رفتم بیرون رو بگم
خب راستش من خیلی دوست دارم که شبا برم بیرون و قدم بزنم برای همین شبا از خونه میرم بیرون تا قدم بزنم
خب من با دوستم توی یه خونه زندگی میکنیم برای همین چند شب با اون رفتم بیرون
ولی اون بهم گفت که دیگه نمیخواد شبا بیاد بیرون
آخه من ساعت۲ یا ۳ شب میرم بیرون برای همین دوستم میخواست بخوابه
برای همین دیگه من خودم میرفتم بیرون
خلاصه یه شب مثل بقیه شبا از خونه رفتم بیرون
ساعت ۱نیم شب بود
از خونه رفتم بیرون
یه نیم ساعت تت خیابون قدم زدم که دیگه خسته شدم علاوه بر اون خیلی هم خوابم میومد
برای همین میخواستم برم خونه
ولی این دفعه از راه همیشگی نرفتم
میخواستم از یه راه دیگه برم خونه تا ببینم کجا ها به خونه راه داره
برای همین از راه همیشگی خونه نرفتم
همین طوری داشتم توی خیابون قدم میزدم که
گوشیم زنگ خورد برش داشتم دیدم دوسته
جواب دادم
مثل اینکه نرفتم بودم خونه نگرانم شده بوده برای همین زنگ زده
خب بهش گفتم که دارم میام بعد دیگه قطع کردم
قبل از اینکه گوشیم رو بزارم توی جیبم دیدم که ساعت ۲:۲۳ دیقه شبه
بعد گوشیم رو گذاشتم توی جیبم سرعت راه رفتنم رو زیاد کردم
آخه هوا هم سرد بود هم خسته بودم علاوه بر اون خوابم میومد
برای همین سرعت راه رفتنم رو بیشتر کردم
فکر یه ۵ دیقه گذشته بود که
دیدم یکی توی پیاده رو
روبه روی من داره میرقصه
خب فاصله اش ازم به اندازه ی یه ۲۰ قدم دور بود
خب رقصیدنشم که اون طوری که فکر کنید نبود که خیلی برقصه
داشته دستاشو تکون میداد و با پاهاش مثل رقص پا میومد سمتم
خب اولش فکر کردم که یه آدمه مسته که این وقت شب مست کرده برای همین محل ندادم
میخواستم به راهم ادامه بدم که یه نگاه دیگه به مرده انداختم
خب اصلا شبیه آدم های که مست میکنن نبود
آخه اونا یکم شُلَن ولی این اصلا شُل نمی رقصید
خب یکم شک کردم برای همین رفتم اون طرف پیاده رو
وقتی رفتم اون طرف پیاده رو یه ۲،۳ قدیم رفتم بعد به طرف اون مرده که اون طرف پیاده رو بود نگاه کردم
اون سر جاش وایساده بود داشت به آسمون نگاه میکرد و بدنش طرف من بود
یکم ترسیدم آخه هیچی ترسناک تر از اینکه با یه آدم روانی یه جا باشی نیست
خب منمتنها بودم برای همین خیلی ترسیده بودم که یه وقت روانی چیزی نباشه
برای همین نگاه همو از مرده گرفتم و سریع تر راه رفتم
بعد برای اینکه مطمعنا بشم مرده داره چیکار میکنه یا رفته یا نه
برگشتم همون جا رو نگاه کردم
ولی مرده نبود
خب خیالم راحت شد
فکر کردم که رفته
ولی یهو شک کردم و پشت سرمو نگاه کردم
اون مرده پشت سرم بود داشت همون طوری که اون طرف پیاده رو میرقصید میرقصید
ادامه بدم؟
part¹
ویو
سلام من یه جون ۲۴ سالم ام
میخوام قضیه اون شبی که از خونه رفتم بیرون رو بگم
خب راستش من خیلی دوست دارم که شبا برم بیرون و قدم بزنم برای همین شبا از خونه میرم بیرون تا قدم بزنم
خب من با دوستم توی یه خونه زندگی میکنیم برای همین چند شب با اون رفتم بیرون
ولی اون بهم گفت که دیگه نمیخواد شبا بیاد بیرون
آخه من ساعت۲ یا ۳ شب میرم بیرون برای همین دوستم میخواست بخوابه
برای همین دیگه من خودم میرفتم بیرون
خلاصه یه شب مثل بقیه شبا از خونه رفتم بیرون
ساعت ۱نیم شب بود
از خونه رفتم بیرون
یه نیم ساعت تت خیابون قدم زدم که دیگه خسته شدم علاوه بر اون خیلی هم خوابم میومد
برای همین میخواستم برم خونه
ولی این دفعه از راه همیشگی نرفتم
میخواستم از یه راه دیگه برم خونه تا ببینم کجا ها به خونه راه داره
برای همین از راه همیشگی خونه نرفتم
همین طوری داشتم توی خیابون قدم میزدم که
گوشیم زنگ خورد برش داشتم دیدم دوسته
جواب دادم
مثل اینکه نرفتم بودم خونه نگرانم شده بوده برای همین زنگ زده
خب بهش گفتم که دارم میام بعد دیگه قطع کردم
قبل از اینکه گوشیم رو بزارم توی جیبم دیدم که ساعت ۲:۲۳ دیقه شبه
بعد گوشیم رو گذاشتم توی جیبم سرعت راه رفتنم رو زیاد کردم
آخه هوا هم سرد بود هم خسته بودم علاوه بر اون خوابم میومد
برای همین سرعت راه رفتنم رو بیشتر کردم
فکر یه ۵ دیقه گذشته بود که
دیدم یکی توی پیاده رو
روبه روی من داره میرقصه
خب فاصله اش ازم به اندازه ی یه ۲۰ قدم دور بود
خب رقصیدنشم که اون طوری که فکر کنید نبود که خیلی برقصه
داشته دستاشو تکون میداد و با پاهاش مثل رقص پا میومد سمتم
خب اولش فکر کردم که یه آدمه مسته که این وقت شب مست کرده برای همین محل ندادم
میخواستم به راهم ادامه بدم که یه نگاه دیگه به مرده انداختم
خب اصلا شبیه آدم های که مست میکنن نبود
آخه اونا یکم شُلَن ولی این اصلا شُل نمی رقصید
خب یکم شک کردم برای همین رفتم اون طرف پیاده رو
وقتی رفتم اون طرف پیاده رو یه ۲،۳ قدیم رفتم بعد به طرف اون مرده که اون طرف پیاده رو بود نگاه کردم
اون سر جاش وایساده بود داشت به آسمون نگاه میکرد و بدنش طرف من بود
یکم ترسیدم آخه هیچی ترسناک تر از اینکه با یه آدم روانی یه جا باشی نیست
خب منمتنها بودم برای همین خیلی ترسیده بودم که یه وقت روانی چیزی نباشه
برای همین نگاه همو از مرده گرفتم و سریع تر راه رفتم
بعد برای اینکه مطمعنا بشم مرده داره چیکار میکنه یا رفته یا نه
برگشتم همون جا رو نگاه کردم
ولی مرده نبود
خب خیالم راحت شد
فکر کردم که رفته
ولی یهو شک کردم و پشت سرمو نگاه کردم
اون مرده پشت سرم بود داشت همون طوری که اون طرف پیاده رو میرقصید میرقصید
ادامه بدم؟
۱۹.۲k
۲۶ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.