سناریو ترسناک=BTS
سناریو ترسناک=BTS
نامجون ترسناک بود، ولی نه برای اون دختر...!
دختری که به محض دیدن صورت اون مرد جوون با لبخند درخشانش او به وجود اورد...
نیمه های شب بود و جز صدای جیرجیرک های شب زنده دار چیزی به گوش نمی رسد...
بادکنک قرمز، میون اسمون سرمه ای شب شناور بود و ستاره ها روی پوست براقش میتابیدن...
دخترک درحالی که به بادکنک خیره شده بود به مرد جوون نزدیک شد...
دستش رو به سمت مرد جوون دراز کرد...
سوال این بود که، چرا اون دختر از نامجون نمیترسه...؟!
نامجون دستش رو باز میکنه و بادکنک قرمز رو اروم اروم به سمت تیرگی اوج میگیره...
دست دختر همچنان به سمت نامجون دراز بود...
اون دختر، بادکنک رو نمیخواست؛ بلکه فقط به دنبال یک دوست بود و احتمالا، دوستی دختر با پسر موقرمز پایدارتر از دوستی او با بادکنک قرمزیه که به بهونه ستاره ها لحظه ای برای اوج گرفتن به اسمون دریغ
نمیکنه.....
نامجون به اون دختر دست داد....
دست های دخترک سرد، درست مثلدست های یک مرده
و دست های مرد جوون و داغ و زوزانده بودندند بودن....
_من با هیچکس دوست نشدم.... ولی همیشه همه مال من بودن...
_قاعده مثلثی هست و تو توی دام من افتادی... پس متاسفم، پسر بادکنکی....!
و یک لبخند روی صورت رنگ پریده نامجون، اغاز همه چیز بود...!
چطور بود؟
اگه خوب بود بگید بازم بذارم 😘❤
نامجون ترسناک بود، ولی نه برای اون دختر...!
دختری که به محض دیدن صورت اون مرد جوون با لبخند درخشانش او به وجود اورد...
نیمه های شب بود و جز صدای جیرجیرک های شب زنده دار چیزی به گوش نمی رسد...
بادکنک قرمز، میون اسمون سرمه ای شب شناور بود و ستاره ها روی پوست براقش میتابیدن...
دخترک درحالی که به بادکنک خیره شده بود به مرد جوون نزدیک شد...
دستش رو به سمت مرد جوون دراز کرد...
سوال این بود که، چرا اون دختر از نامجون نمیترسه...؟!
نامجون دستش رو باز میکنه و بادکنک قرمز رو اروم اروم به سمت تیرگی اوج میگیره...
دست دختر همچنان به سمت نامجون دراز بود...
اون دختر، بادکنک رو نمیخواست؛ بلکه فقط به دنبال یک دوست بود و احتمالا، دوستی دختر با پسر موقرمز پایدارتر از دوستی او با بادکنک قرمزیه که به بهونه ستاره ها لحظه ای برای اوج گرفتن به اسمون دریغ
نمیکنه.....
نامجون به اون دختر دست داد....
دست های دخترک سرد، درست مثلدست های یک مرده
و دست های مرد جوون و داغ و زوزانده بودندند بودن....
_من با هیچکس دوست نشدم.... ولی همیشه همه مال من بودن...
_قاعده مثلثی هست و تو توی دام من افتادی... پس متاسفم، پسر بادکنکی....!
و یک لبخند روی صورت رنگ پریده نامجون، اغاز همه چیز بود...!
چطور بود؟
اگه خوب بود بگید بازم بذارم 😘❤
۱۱.۵k
۲۶ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.