با لب جمعه لبت را به هوس می بوسم

با لب جمعه لبت را به هوس می بوسم
از همین لحظه و تا قطع نفس می بوسم

من که زندانی چشمان تو بودم ز ازل
چشم زیبای تو را پشت قفس می بوسم

دل من را ندهی وعده به وصلت ... پس از این
طرح لب های تو را هم به عبس ... می بوسم

نه که پنهانی و با ترس و نه در خوف و رجا
در همین کوچه و نزد همه می بوسم

هم به هنگام اذان و دم محراب نماز
هم کلیسای مسیح وقت جرس می بوسم

ابتدا نقش دو چشمان تو را می کشم و
روی این دفتر زیبا و سپس می بوسم

وقت این قافیه تنگ است و غزل مست تو ش



شکوه داری که چرا روی تو بس می بوسم
دیدگاه ها (۱)

❣ ازرابطہ‌هاے مثلثے❣ مستطیلے❣ مربعے خستہ شدم ❣ دلم یہ رابطہ ...

دلم میخواهدتمام شهر را نگهبان خودم کنم !آن لحظهکه تو با تمام...

رمان سونادو

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط