امروز یک مرده شور را دیدم

امروز یک مرده شور را دیدم . . . .


انچنان زیبا میشست ,


که لکه ای هم باقی نمی ماند . . . .


نمیدانم چرا پدرم از او خوشش نمی آید ،


و مدام گریه میکند . . . .


و مادرم نیز نفرینش می کند . . . .


او که مرد خوبیست . . . .


من دوستش دارم . . . .


فقط کاش ناخن هایش را میگرفت ،


تمام بدنم را زخم کرد . . . . !



"دلم زیادی روشن بود ، سوخت"
دیدگاه ها (۱۶)

بعضی شعر هاخیلی خصوصی اند . . . .باید شخصن در گوش ات گفته شو...

کفشای کتانی ام را پوشیده ام ,راه اُفتاده ام در خیابانی که کا...

حال لیوان ترک خورده ای ،که پر می شود از چای داغ را می فهمی ....

آب و هوای مدیترانه ایِ آغوشت ،چله ی تابستان اندامم را ،تحریک...

تفاوت اساسی و بنیادین میان مقاومت و جنگ در همینجاست. جنگ برا...

تفاوت اساسی و بنیادین میان مقاومت و جنگ در همینجاست. جنگ برا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط