ات ابنبات رو داخل دهنش کرد گوشه لپش بود خیلی کیوت شده بود ...
𝒑𝒂𝒓𝒕 ۵
ات : ابنبات رو داخل دهنش کرد گوشه لپش بود خیلی کیوت شده بود نه چون چیز خوبی نیست و تو هم نباد سیگار بکشی
کوک :نمی فهمم چی می گی فارسی بلدی(اساساً نباید بلد باشه تو هم نباید بلد باشی ولی ما بلدیم اینم یه برتریه دیگه ها هاها 🤣می تونی بگی کره ای بلدی این درست تره) کره ای بلدی
ات : ابنبات رو از داخل دهنش در اورد و دارم می گم نه سیگار نکشیدم چون چیز خوبی نیست تو هم نباید بکشی
کوک : اها ابنبات رو از داخل دهنش در اورد من ابنبات نمی خوام
ات : نخور بنداز سطل اشغال خیلی احمقی ابنبات به این شیرینی رو نمی خوری
کوک: وقتی یه چیز شیرین تر دارم ابنبات نمی خوام
ات : چی منم می خوام چی از ابنبات شیرین تره شکلات ؟
کوک : نمی شه چون فقط برا منه
ات : چیه مگه ؟
کوک : لبای ات رو بوسید اروم نرم با عشق ادمه داد تا وقتی ات نفس کم اورد و ات محکم زد به سینش تا ازش جدا شد خیلی خشمزه بود
ات : نفس نفس می زنه نکنه از چیز خشمزه منظورت لبای من بود
کوک : اره دقیقا همین بود
ات :چی بگم بهت من فردا باید برم خونه
کوک : باشه قشنگم بریم بخوابیم
ات : اره
رفتن خوابیدن
۳شب بعد خونه ات اینا کوکم بود جولوی ات زانو زد جعبه حلقه رو باز کرد حلقه یه نگین الماس قلبی داشت💍
کوک : با من ازدواج می کنی
ات : اره اما یه شرط داره (در حال ذوق مرگ شدن )
کوک : هر چی باشه قبوله پاشد حلقه رو دست ات کرد
مامان ات : مبارک باشه فردا می رید ثبتش می کنید
کوک : اره
ات : اگه شرط قبول کنه اره
بابا ات : کی مراسم می گیرید
کوک : پس فردا همه چی امادست فقط مونده کارت دعوت یه لیست از مهمونا بدید بهم
بابا ات : باشه برات می فرستم داماد خوب یعنی این
مامان ات : ات برو خونه کوک (مامان ات رو خریدارم خیلی باحاله🤣)
ات : باشه رفت وسایلش رو جمع کرد از بابا مامانش خدافظی کرد رفتن سوار ماشین شدن داخل راه
ات : این که مسیر عمارت نیست داری کجا می بریم
کوک : داریم مریم خونه جدیدمون
ات : نگو که واقعا یه اپارتمان گرفتی
کوک: اره گرفتم یه واحدش رو یه جای اروم همسایه ها همه ادم های عادین
ات : ازت ممنونم تو بهترین شوهر دنیایی
کوک : تو هم بهترین همسر دنیایی
ات :ولی شرطم رو هنوز نگفتم هنوزم قبولش نکردی
کوک : نیازی نیست بگی خودم می دونم دیشب با دکتر تماس گرفتم گفت کمکم می کنه ولی تو هم باید کمکم کنی تا ترکش کنم
ات : از کجا فهمیدی
کوک :میدونستم اینو ازم می خوای
ات: تو می تونی
کوک : با کمک تو اره می تونم
کوک سیگار رو ترک کرد و ات و کوک با تمام فراز و نشیب های زندگی همیشه کنار هم بودن و به هم عشق می دادن
𝑬𝒏𝒅
ات : ابنبات رو داخل دهنش کرد گوشه لپش بود خیلی کیوت شده بود نه چون چیز خوبی نیست و تو هم نباد سیگار بکشی
کوک :نمی فهمم چی می گی فارسی بلدی(اساساً نباید بلد باشه تو هم نباید بلد باشی ولی ما بلدیم اینم یه برتریه دیگه ها هاها 🤣می تونی بگی کره ای بلدی این درست تره) کره ای بلدی
ات : ابنبات رو از داخل دهنش در اورد و دارم می گم نه سیگار نکشیدم چون چیز خوبی نیست تو هم نباید بکشی
کوک : اها ابنبات رو از داخل دهنش در اورد من ابنبات نمی خوام
ات : نخور بنداز سطل اشغال خیلی احمقی ابنبات به این شیرینی رو نمی خوری
کوک: وقتی یه چیز شیرین تر دارم ابنبات نمی خوام
ات : چی منم می خوام چی از ابنبات شیرین تره شکلات ؟
کوک : نمی شه چون فقط برا منه
ات : چیه مگه ؟
کوک : لبای ات رو بوسید اروم نرم با عشق ادمه داد تا وقتی ات نفس کم اورد و ات محکم زد به سینش تا ازش جدا شد خیلی خشمزه بود
ات : نفس نفس می زنه نکنه از چیز خشمزه منظورت لبای من بود
کوک : اره دقیقا همین بود
ات :چی بگم بهت من فردا باید برم خونه
کوک : باشه قشنگم بریم بخوابیم
ات : اره
رفتن خوابیدن
۳شب بعد خونه ات اینا کوکم بود جولوی ات زانو زد جعبه حلقه رو باز کرد حلقه یه نگین الماس قلبی داشت💍
کوک : با من ازدواج می کنی
ات : اره اما یه شرط داره (در حال ذوق مرگ شدن )
کوک : هر چی باشه قبوله پاشد حلقه رو دست ات کرد
مامان ات : مبارک باشه فردا می رید ثبتش می کنید
کوک : اره
ات : اگه شرط قبول کنه اره
بابا ات : کی مراسم می گیرید
کوک : پس فردا همه چی امادست فقط مونده کارت دعوت یه لیست از مهمونا بدید بهم
بابا ات : باشه برات می فرستم داماد خوب یعنی این
مامان ات : ات برو خونه کوک (مامان ات رو خریدارم خیلی باحاله🤣)
ات : باشه رفت وسایلش رو جمع کرد از بابا مامانش خدافظی کرد رفتن سوار ماشین شدن داخل راه
ات : این که مسیر عمارت نیست داری کجا می بریم
کوک : داریم مریم خونه جدیدمون
ات : نگو که واقعا یه اپارتمان گرفتی
کوک: اره گرفتم یه واحدش رو یه جای اروم همسایه ها همه ادم های عادین
ات : ازت ممنونم تو بهترین شوهر دنیایی
کوک : تو هم بهترین همسر دنیایی
ات :ولی شرطم رو هنوز نگفتم هنوزم قبولش نکردی
کوک : نیازی نیست بگی خودم می دونم دیشب با دکتر تماس گرفتم گفت کمکم می کنه ولی تو هم باید کمکم کنی تا ترکش کنم
ات : از کجا فهمیدی
کوک :میدونستم اینو ازم می خوای
ات: تو می تونی
کوک : با کمک تو اره می تونم
کوک سیگار رو ترک کرد و ات و کوک با تمام فراز و نشیب های زندگی همیشه کنار هم بودن و به هم عشق می دادن
𝑬𝒏𝒅
- ۱۸.۸k
- ۰۴ مرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۷)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط