این روزها که هیچ چیز و

این روزها که هیچ چیز و
هیچ کس حال آدم را خوب نمی کند،
به یک عدد پناه نیازمندیم...
کسی که در کنج آغوشش بخزیم و پشت پا بزنیم به همه دلتنگی ها...
کسی که در سایه نوازش دستانش نیشخند بزنیم
به غم ها و غصه ها...
باید کسی باشد که جلوی پوسیدنمان را بگیرد،
زخم های روحمان را وصله بزند،
این طور پیش برود متلاشی می شویم...
روزگار بدی شده...
پناه کم شده ...
نه که کم شده باشد، نیست آقا !
موجود نیست...
اگر پناه دارید خوشا بحالتان!
دو دستی بچسبیدش!
شما را به خدا کنارش بگذارید برای روز مبادا!
بالاخره برای همه یک روز مبادایی هست...
دیدگاه ها (۱)

نقشه ای که نشان می دهد هر کشوری بیشتر به چه چیزی در دنیا معر...

صحنه ای درد آور‏آخرین برگ ریزان پاییزیعکسی که پدر از آخرین م...

حرفی با آیندگان : ما از نسلی متفاوت هستیم، نسلی که دیگر تکرا...

شخصی خانه به کرایه گرفته بود.چوب‌ های سقفش بسیار صدا می ‌کرد...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط