دستان تو خواهران تقدیر مناند

دستانِ تو خواهرانِ تقدیرِ من‌اند
بگذار از جنگل‌های باران‌خورده از خرمن‌های پُرحاصل سخن بگویم
بگذار از دهکده‌ی تقدیرِ مشترک سخن بگویم.

#احمد_شاملو
دیدگاه ها (۱۲)

سینه ای سوختهدر حسرت یک عشق محالنگهی گمشده در پرده رویایی دو...

ننوشیده از جام چشم تو مستم ...#افشین_یداللهی

در من زندانیِ ستمگری بودکه به آوازِ زنجیرش خو نمی‌کرد...#احم...

مرگ را دیده‌ام من.در دیداری غمناک،من مرگ را به دست سوده‌ام.م...

باتوآفتاب در واپسین لحظات روز یگانه به ابدیت لبخند می زندبا ...

از بارش بی موقع باران چه بگویم؟از بام ترک خورده ی ویران چه ب...

درخت با جنگل سخن مي گويدعلف با صحراستاره با کهکشانو من با تو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط