پارت ۶
پارت ۶
*چند روز بعد
کاکاچو:کوکووووووووووو لوازم تحریر و کتاباش رو خریدییییییییییی*عربده
کوکو:آرههههههههه الان میارممممممم*باز هم عربده
سانزو از تو اتاق
سانزو:ایشالا بمیرین راحت شممممممم ساعت ۶ صبح داد نزنیددددددددد*عربده
ران:خودتممممم داریییییی داد میزنیییییییی*عربده
مایکی:خفههههههههه
سکوت~
سکوت بیشتر~
آملیا:بابا آماده شدمممم چطور شدم؟
مایکی آملیا رو بغل کرد
مایکی:فرشته شدی
ران: چقدر بزرگ شدی*اشک تمساح
سانزو:همین دیروز بود پوشکت رو عوض میکردم *اشک تمساح
کوکو:من بودم پوشک عوض میکردم جنابالی فقط شیر خشک درست میکردی💢
ریندو:بریم خرس کوچولو؟
آملیا رفت و لپ همه رو بوس کرد و خداحافظی کرد و بو ریندو رفتن آکادمی
*رسیدن آکادمی
آملیا:واییییییییییی چه بزرگههههههه
ریندو:آره......
خوب کاری نداری برم؟
آملیا ریندو رو بغل کرد و لپشو بوس کرد
آملیا:خداحافظ داداش ریندو
ریندو خندید
ریندو:خداحافظ
آملیا وارد آکادمی شد خیلی بزرگ بود از کارکنان اونجا کلاسش رو پرسید و به سمت کلاسش رفت
آملیا وقتی وارد کلاس شد دید همه یه دوست دارن و دارن باهم میخندن و داستان های مسخره میگن
کمی ناراحت شد و به سمت نیمکتش رفت و نشست
کمی گذشت که دستی رو کنار شونش احساس کرد
شوتا:سلام من شوتا هستم میای دوست بشیم؟
آملیا خوشحال شد و با خنده گفت
آملیا:منم آملیا هستم خوشبختم شوتا کون
رنگ مورد علاقت چیه؟
داشتن همین طوری حرف میزدن که دختری با گریه گفت
کایا:شوتا چرا با کسی که میخواستم دوست شم دوست شدی هقققققق*اشک
شوتا:میخواستی زود تر بیای
این خواهر من کایا هست
کایا:سیلاممممم من کایا هستم عاشق رنگ قرمزم موهات و چشمات خیلی قشنگهههههه
آملیا کمی سرخ شد و گفت
آملیا:ممنون...توهم...خوشگلی
یه پسر که کنار آملیا میشست گفت
یول:الان شبیه گرجه شدی
و هر چاهار تاشون زدن زیر خنده
یول:منم یول هستم خوشبختم
آملیا و کایا:الان اکیپ شدیمممممممممم هوراااااااااااااا
یول:بدبخت شدم رفت....
شوتا:یکی هم بود شدن دوتا
همون موقع............
𓂃ꔫ ִ ۫ 𓂃ꔫ ִ ۫ 𓂃ꔫ ִ ۫ 𓂃ꔫ ִ ۫ 𓂃ꔫ𓂃ꔫ ִ ۫
لایک به ۱۰ تا برسه پارت بعد رو میزارم🍂☕
*چند روز بعد
کاکاچو:کوکووووووووووو لوازم تحریر و کتاباش رو خریدییییییییییی*عربده
کوکو:آرههههههههه الان میارممممممم*باز هم عربده
سانزو از تو اتاق
سانزو:ایشالا بمیرین راحت شممممممم ساعت ۶ صبح داد نزنیددددددددد*عربده
ران:خودتممممم داریییییی داد میزنیییییییی*عربده
مایکی:خفههههههههه
سکوت~
سکوت بیشتر~
آملیا:بابا آماده شدمممم چطور شدم؟
مایکی آملیا رو بغل کرد
مایکی:فرشته شدی
ران: چقدر بزرگ شدی*اشک تمساح
سانزو:همین دیروز بود پوشکت رو عوض میکردم *اشک تمساح
کوکو:من بودم پوشک عوض میکردم جنابالی فقط شیر خشک درست میکردی💢
ریندو:بریم خرس کوچولو؟
آملیا رفت و لپ همه رو بوس کرد و خداحافظی کرد و بو ریندو رفتن آکادمی
*رسیدن آکادمی
آملیا:واییییییییییی چه بزرگههههههه
ریندو:آره......
خوب کاری نداری برم؟
آملیا ریندو رو بغل کرد و لپشو بوس کرد
آملیا:خداحافظ داداش ریندو
ریندو خندید
ریندو:خداحافظ
آملیا وارد آکادمی شد خیلی بزرگ بود از کارکنان اونجا کلاسش رو پرسید و به سمت کلاسش رفت
آملیا وقتی وارد کلاس شد دید همه یه دوست دارن و دارن باهم میخندن و داستان های مسخره میگن
کمی ناراحت شد و به سمت نیمکتش رفت و نشست
کمی گذشت که دستی رو کنار شونش احساس کرد
شوتا:سلام من شوتا هستم میای دوست بشیم؟
آملیا خوشحال شد و با خنده گفت
آملیا:منم آملیا هستم خوشبختم شوتا کون
رنگ مورد علاقت چیه؟
داشتن همین طوری حرف میزدن که دختری با گریه گفت
کایا:شوتا چرا با کسی که میخواستم دوست شم دوست شدی هقققققق*اشک
شوتا:میخواستی زود تر بیای
این خواهر من کایا هست
کایا:سیلاممممم من کایا هستم عاشق رنگ قرمزم موهات و چشمات خیلی قشنگهههههه
آملیا کمی سرخ شد و گفت
آملیا:ممنون...توهم...خوشگلی
یه پسر که کنار آملیا میشست گفت
یول:الان شبیه گرجه شدی
و هر چاهار تاشون زدن زیر خنده
یول:منم یول هستم خوشبختم
آملیا و کایا:الان اکیپ شدیمممممممممم هوراااااااااااااا
یول:بدبخت شدم رفت....
شوتا:یکی هم بود شدن دوتا
همون موقع............
𓂃ꔫ ִ ۫ 𓂃ꔫ ִ ۫ 𓂃ꔫ ִ ۫ 𓂃ꔫ ִ ۫ 𓂃ꔫ𓂃ꔫ ִ ۫
لایک به ۱۰ تا برسه پارت بعد رو میزارم🍂☕
۳.۳k
۰۴ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.