از آن دمی که گرفتم تو را در آغوشم

از آن دمی که گرفتم تو را در آغوشم
هنوز پیرهنم را نشُسته میپوشم

هنوز بوی تو از تار و پود زندگی ام
نرفته است که خود رابه عطر بفروشم

عجب مدار از این جوششی که در من هست
که من به هرم نفسهای توست...می جوشم

کجا به پیری وسستی وضعف روی آرم
منی ک آب حیات از لب تومی نوشم

به بوسه ای که گرفتم در آخرین لحظه
برای بوسه ی دیگر دوباره می کوشم

برای آنکه بدانی که بر سر عهدم
برای آنکه بدانی نشد فراموشم

قسم به بوسه ی آخر...قسم به اشک تو...من
هنوز پیرهنم را ؛ نشُسته می پوشم...

دیدگاه ها (۲)

همه می‌گویند: "قانع باش"چرا؟در این عمر کوتاه، چرا باید قانع ...

ﺁﺩﻡ ﻫﺎ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯهﻧﺎﮔﻔﺘﻪ ﻫﺎﯾﺸﺎﻥﺍﺯ ﻫﻢ ﺩﻭﺭ ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪﻧﻪ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﻗ...

باز هم تشنه دیدارم اگر برگردیچشمهای تو خریدارم اگر برگردیاز ...

مجله خبری تفریحی فان سیتی:قسمتی از خاطرات نیل آرمسترانگ من آ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط