همیشگیم🫶🏻🩵🩷
#همیشگیم🫶🏻🩵🩷
پارت.1
یازگــــی:
صبح از خواب پاشدم رفتم سمت دستشویی کارای مربوطه رو انجام دادماومدم بیرون روتین پوستیم رو انجام دادم بعدش رفتم حموم یه دوش 10 دقیقه ای گرفتم بعدش اومدم بیرون یه کراپ و شلوارک مشکی پوشیدم و رفتم از پله ها پایین که رسیدم به پذیرایی
آیلا:صبحت بخیر دختر قشنگم
یازگی:مرسی مامانی
آیلا:بیا بشین صبحونه بخور
یازگی:باشه(رفت نشست)
رسول:سلام دخترم
یازگی:سلام بابایی
ییعت:مامان کیک رو بدهههه
یازگی:[زد تو کمر ییعت]
ییعت:آیی چته
یازگی:سلام بلد نیستی؟
ییعت:سلام🤭
یازگی:سلام🥲
ایلا:زود صبحتون رو بخورید برید برای ثبت نام مدرستوننن
یازگی:مگه مدرسه بابا نیس چرا بازم باید ثبت نام کنیم
ایلا:چون طویله نیس همینجوری برید توش باید ثبت نام کنید
یازگی:اوف باشه
(صبحونه خوردن و با ماشین ییعت رفتن کالج برای ثبت نام)
ییعت:اینجاست اتاقی که باید ثبت نام کنیم توش
یازگی:آره
(رفتن داخل اتاق)
ییعت:برای ثبت نام اومدیم
مدیر:اسمتون؟
یازگی:یازگی کوچاک و ییعت کوچاک
مدیر:عه ببخشید نشناختمتون لطفا بشینید
ییعت:ممنون
یازگی:اشکالی نداره ممنون
مدیر:بگم قهوه بیارن براتون یا چایی)
ییعت:من چایی
یازگی:من نمیخوام
مدیر:باشه
به گارسون کافه مدرسه زنگ زد و گفت که سفارش ییعت رو بیاره)
(یهو در باز شد......
پارت.1
یازگــــی:
صبح از خواب پاشدم رفتم سمت دستشویی کارای مربوطه رو انجام دادماومدم بیرون روتین پوستیم رو انجام دادم بعدش رفتم حموم یه دوش 10 دقیقه ای گرفتم بعدش اومدم بیرون یه کراپ و شلوارک مشکی پوشیدم و رفتم از پله ها پایین که رسیدم به پذیرایی
آیلا:صبحت بخیر دختر قشنگم
یازگی:مرسی مامانی
آیلا:بیا بشین صبحونه بخور
یازگی:باشه(رفت نشست)
رسول:سلام دخترم
یازگی:سلام بابایی
ییعت:مامان کیک رو بدهههه
یازگی:[زد تو کمر ییعت]
ییعت:آیی چته
یازگی:سلام بلد نیستی؟
ییعت:سلام🤭
یازگی:سلام🥲
ایلا:زود صبحتون رو بخورید برید برای ثبت نام مدرستوننن
یازگی:مگه مدرسه بابا نیس چرا بازم باید ثبت نام کنیم
ایلا:چون طویله نیس همینجوری برید توش باید ثبت نام کنید
یازگی:اوف باشه
(صبحونه خوردن و با ماشین ییعت رفتن کالج برای ثبت نام)
ییعت:اینجاست اتاقی که باید ثبت نام کنیم توش
یازگی:آره
(رفتن داخل اتاق)
ییعت:برای ثبت نام اومدیم
مدیر:اسمتون؟
یازگی:یازگی کوچاک و ییعت کوچاک
مدیر:عه ببخشید نشناختمتون لطفا بشینید
ییعت:ممنون
یازگی:اشکالی نداره ممنون
مدیر:بگم قهوه بیارن براتون یا چایی)
ییعت:من چایی
یازگی:من نمیخوام
مدیر:باشه
به گارسون کافه مدرسه زنگ زد و گفت که سفارش ییعت رو بیاره)
(یهو در باز شد......
۲.۰k
۲۴ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.